رمان شازده کوچولو
رمان شازده کوچولو
پارت ۵۳
ارسلان: درد داری
دیانا: چیزی نگفتم و سرم و پایین انداختم
ارسلان: لبخندی زدم و به سمتش رفتم و نشستن کنارش
دیانا :داشتم از خجالت ذوب میشدم
ارسلان: دستمو زیره چونش گذاشتم و کشیدم بالا
دیانا: به آرومی چونمو از دستش رها کردم ارباب( خجالت )
ارسلان: جونم عزیزم
دیانا: لطفا آنقدر خجالت زده ام نکنید
ادیت: خنده ی آرومی کردم
دیانا: ارباب اذیتم نکنید
ارسلان: من کجا اذیتت کردم
دیانا: ارباب( زاری )
پارت ۵۳
ارسلان: درد داری
دیانا: چیزی نگفتم و سرم و پایین انداختم
ارسلان: لبخندی زدم و به سمتش رفتم و نشستن کنارش
دیانا :داشتم از خجالت ذوب میشدم
ارسلان: دستمو زیره چونش گذاشتم و کشیدم بالا
دیانا: به آرومی چونمو از دستش رها کردم ارباب( خجالت )
ارسلان: جونم عزیزم
دیانا: لطفا آنقدر خجالت زده ام نکنید
ادیت: خنده ی آرومی کردم
دیانا: ارباب اذیتم نکنید
ارسلان: من کجا اذیتت کردم
دیانا: ارباب( زاری )
- ۳.۵k
- ۱۸ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط