ظهور ازدواج پارت

ظهور ازدواج پارت ۴۴۳

خواب الود و به زور چشمامو باز کردم هوا روشن و صبح شده بود.
منگ خواب به زور ساعت رو نگاه کردم
۹ بود. احتمالاً جیمین رفته سرکار...چشمامو بستم که یه دفعه یاد سلنا افتادم.. بعیده جیمین بهش زنگ بزنه.. يعني اينطور فک میکنم که
نمیزنه پس ضربان قلبم بالا رفت.
اگه سلنا بره شرکتش چي؟ چي ممکنه بگه؟
چشمامو با استرس باز کردم خوابم کاملاً پریده بود و قلبم داشت میومد تو دهنم باید بفهمم از کجا قراره بخورم
نقطه ضعف های زندگیم کجاست؟ احتمالا چیزهایی که به جیمین نگفتم.
نگران نشستم من چیا رو بهش نگفتم؟ با انگشت شروع کردم به شمردن قضیه زندان رفتن بابام پیدا کردن اون روزنامه و گشتن دنبالش و جودي و
رابطه و دعواي فرد و نيكول.. فك كنم همينا..
چيز ديگه اي به ذهنم نمیرسه. انقدر اشفته ام که اگه چیزیم هست الان یادم نمیاد جز مسئله بابا بقيه شون مهم نیستن.. يعني ميخواد بگه پدرم زندانی بوده و ابرومو ببره؟ من هیچ کار بدي زدم..هیچ دستي از پا خطا نکردم اما نمیتونم بشینم اینجا و دست رو دست بذارم تا این دختره
عوضي باز موش بدوعونه تو زندگیم..
من کاري نکردم ولی اون دروغ و تهمت سر هم میکنه.. نمیتونم هر روز شاهد خراب تر شدن رابطه خودم و جیمین باشم.. هر دفعه يه بلايي..
بغض کردم. اه.. این دفعه نمیذارم. خودم همه چیز رو قبل از اینکه اون دختره عوضي بريزه رو دایره بهش میگم.. سریع بلند شدم و هول و تند تند لباس پوشیدم. دستام از استرس یخ کرده بود..
واقعا تحمل ناراحتي و خشم جیمین رو ندارم.. تند اژانس گرفتم و رفتم شرکتش.. دل تو دلم نبود..
نکنه زودتر از من رفته باشه؟ واي خداا..
يعني چي ميتونه بگه؟ چی رو یادم نمیاد که جیمزم نمیدونه و ممکنه بینمون رو
بهم بزنه؟ گفت درباره الاجونته
اگه یه مشت دروغ سر هم کنه و تحویل جیمز بده و جیمین باورشون کنه چي؟ اگه تهمت هاي خيلي بدي بزنه؟
اخ خداا... اسانسور وایستاد..
تند و با عجله اومدم بیرون و رفتم جلو. منشیش پشت میز نبود.
اه..
این زنیکه هم که همش ول میگرده
کلافه به دور و برم نگاه کردم اصلاً معلوم نیست کجاست..
اگه سلنا پیش جیمین باشه چي؟
با استرس ناخونمو به دندونم کشیدم..
نمیتونم صبر کنم. با دلشوره و تند رفتم سمت اتاق جیمز و سریع و بدون مکث در اتاقش رو باز کردم و دهن باز کردم که یه دفعه سنكوب کردم و تند چشمامو گشاد کردم..
۱۰ جفت چشم و در رأسشون چشماي جیمین متعجب اومد
روم. واااي..

های کای برگشت
دیدگاه ها (۷۵)

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۴۴۴ حدود ۱۰نفر آدم زن و مرد که...

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۴۴۵ اما.. بهش تهمت دزدي و پولش...

زخم کهنه پارت ۱۱۲ لبهای پزشک عینکی روی هم فشرده شد : تو بهم ...

زخم کهنه پارت ۱۱۰ سایمون_ حکم کوفت رو داشت به بکهیون گفته ب...

ظهور ازدواج )( پارت ۳۰۹ فصل ۳ ) ببخشید...خیلی بهت بد گذشت.....

ظهور ازدواج )( پارت ۳۲۲ فصل ۳ ) سریع گازشو گرفت و راه افتاد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط