ادامه پارت 206

اما اون نگران پشت سرم راه افتاد و تا حیاط بیمارستان دنبالم اومد و نزدیک ماشین که رسیدم نزدیک و بازو کشید و مجبورم کرد که ماشین بایستم گفت
_ نمیخوای حرف بزنی و بگی چی شد؟
با بغض گفتم
دوباره میخواد زندگیمو از هم بپاشه با چشمای گرد شده بهم نگاه کرد و گفت
_ چی خواسته ازت؟
حرف بزن چی گفت!
با گریه ای که دیگه نمیتونستم کنترلش کنم گفتم بهم میگه از اهورا طلاق بگیر و برو میگه از زندگیش برو تا من رضایت بدم اون از زندان بیاد بیرون اون یه ادم عوضیه من یه دختر دارم عاشق شوهرمم میگه اگه نری بلایی...
بلایی سر بچه تو شکم میارم واقعاً شماها این دختر رو نشناختین دست همه عوضیارو از پشت بسته

حالم به قدری بد بود که دیگه توان ایستادن نداشتم ناگهان روی زمین نشستم و با صدای بلند گریه کردم شاهین کنارم زانو زده دستشو روی بازوهام گذاشت و گفت

_


🌹🍁
@khanzadehhe
😻☝️
دیدگاه ها (۱)

🍁🍁🍁🍁#خان_زاده #پارت207#جلد_دوم_ آروم آروم باش همه چیز درست م...

🍁🍁🍁🍁#خان_زاده #پارت208#جلد_دوم به سمت همون کشویی که ازش گفته...

🍁🍁🍁🍁#خان_زاده #پارت206#جلد_دوم انتخاب باتوعه یا از زندگیش حذ...

🍁🍁🍁🍁#خان_زاده #پارت205#جلد_دوم این آدم اون کسی که تو فکر می ...

فیک عروس مافیا part 5نشستم داخل ماشین که یه مردی نشسته بود ف...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط