فیک چرا تو
#فیک: چرا تو؟
پارت شصت و سه☆
<یونا و لِئو سرشونو برمیگردونن>
لِئو: عالییی شد یعنی بهتر از اینم مگه میشه!.... تو اینجا چیکار میکنی؟
یونا: به خودت مسلط باش...*نفس عمیق*تو.... تو اینجا چیکار میکنی دقیقا؟
رُزا: چیه نکنه نباید اینجا باشم؟
لِئو: کلا... هوففف اینارو ولش اینجا چیکار میکنی؟
رُزا: از تو انتظار ندتشتم این سوالو بپرسی! یاا خونه بابابزرگم طبقه 7 این ساختمون کوفتیه... من باید بپرسم شمادوتا اینجا باهم چه.....
یونا: به هرحال ما داشتیم میرفتیم خدافظ
<دست لِئو رو میگیره و همیپطور راه میرن>
لِئو: الان دقیقا داریم کجا میریم؟
_کجا بریم خوبه..... الان حتی یخمکم حالمو خوب نمیکنه نمیدونم ولی احساس کسلی میکنم.... خدایااا اخه...
+ولی من الان دلم یه چیزی میخواد*لبخند*
_همش تقصیر توعه... ایشش چقد بهت هشدار دادم.... ندادم؟ نگفتم مامان میبینه؟ یااا بعد تو چی بم گفتی؟
+تروم باش عزیزم همه چی درست میشه
_اره درست میشه.....
+تقصیر منه که تو منو تحریک کردی*لبخند شیطانی*
_اوهوو... کی کیو تحریک کرده! میخام ببینم چشتو چشمم همینو میگی؟
+اره بیا چش تو چشم شیم اصن
<یونا چشاشو گرد میکنه و زل میزنه به لِئو>
یونا: خب حالا بگو ببینم کی کیو تحریک کرد؟
+معلومه تو....
_اهااا صحیح.... اونوقت با چی تحریک شدی؟
+اومممخب نـ.... نمیتونم بگم
_خیلی منحرفی میدونستی؟*قهر میکنه*
+خب وقتی با چشمات بهم نگاه میکنه قلبم تالاپ تولوپ میکنه
_این جُکات به درد دوس دختر قبلیت میخوره نه من*پشتشو میکنه*
+من دوست دختر نداشتم؟
_اها..... خوبه خودت گفتیدختر باز بودی*پوزخند*
+گفتم بودم نگفتم داشتم....
_حالا هرچی اصن من میخام تنها باشم.... کاری نداری؟ خدا...
+چرا کار دارم.....یه سوال داشتم
_هوم چیه بگو
+تو چی؟ تو واسه چی همراهی کردی؟
مرسییی که حمایتم میکنین 💗🐣
پارت شصت و سه☆
<یونا و لِئو سرشونو برمیگردونن>
لِئو: عالییی شد یعنی بهتر از اینم مگه میشه!.... تو اینجا چیکار میکنی؟
یونا: به خودت مسلط باش...*نفس عمیق*تو.... تو اینجا چیکار میکنی دقیقا؟
رُزا: چیه نکنه نباید اینجا باشم؟
لِئو: کلا... هوففف اینارو ولش اینجا چیکار میکنی؟
رُزا: از تو انتظار ندتشتم این سوالو بپرسی! یاا خونه بابابزرگم طبقه 7 این ساختمون کوفتیه... من باید بپرسم شمادوتا اینجا باهم چه.....
یونا: به هرحال ما داشتیم میرفتیم خدافظ
<دست لِئو رو میگیره و همیپطور راه میرن>
لِئو: الان دقیقا داریم کجا میریم؟
_کجا بریم خوبه..... الان حتی یخمکم حالمو خوب نمیکنه نمیدونم ولی احساس کسلی میکنم.... خدایااا اخه...
+ولی من الان دلم یه چیزی میخواد*لبخند*
_همش تقصیر توعه... ایشش چقد بهت هشدار دادم.... ندادم؟ نگفتم مامان میبینه؟ یااا بعد تو چی بم گفتی؟
+تروم باش عزیزم همه چی درست میشه
_اره درست میشه.....
+تقصیر منه که تو منو تحریک کردی*لبخند شیطانی*
_اوهوو... کی کیو تحریک کرده! میخام ببینم چشتو چشمم همینو میگی؟
+اره بیا چش تو چشم شیم اصن
<یونا چشاشو گرد میکنه و زل میزنه به لِئو>
یونا: خب حالا بگو ببینم کی کیو تحریک کرد؟
+معلومه تو....
_اهااا صحیح.... اونوقت با چی تحریک شدی؟
+اومممخب نـ.... نمیتونم بگم
_خیلی منحرفی میدونستی؟*قهر میکنه*
+خب وقتی با چشمات بهم نگاه میکنه قلبم تالاپ تولوپ میکنه
_این جُکات به درد دوس دختر قبلیت میخوره نه من*پشتشو میکنه*
+من دوست دختر نداشتم؟
_اها..... خوبه خودت گفتیدختر باز بودی*پوزخند*
+گفتم بودم نگفتم داشتم....
_حالا هرچی اصن من میخام تنها باشم.... کاری نداری؟ خدا...
+چرا کار دارم.....یه سوال داشتم
_هوم چیه بگو
+تو چی؟ تو واسه چی همراهی کردی؟
مرسییی که حمایتم میکنین 💗🐣
- ۵.۷k
- ۱۳ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط