حکایت قیمت پادشاهی روزی بهلول بر هارون سومین خلیفهی

#حکایت ‍ قیمت پادشاهی روزی بهلول بر هارون (سومین خلیفه‌ی بنی عباس) وارد شد.
هارون گفت: ای بهلول مرا پندی ده.
بهلول گفت: اگر در بیابانی هیچ آبی نباشد تشنگی بر تو غلبه کند و می‌خواهی به هلاکت برسی چه می‌دهی تا تو را جرئه‌ای آب دهند که خود را سیراب کنی؟
گفت: صد دینار طلا
بهلول گفت اگر صاحب آن به پول رضایت ندهد چه می‌دهی؟
گفت: نصف پادشاهی خود را می‌دهم بهلول گفت: پس از آنکه آشامیدی، اگر به مرض حیس الیوم مبتلا گردی و نتوانی آن را رفع کنی، باز چه می دهی تا کسی آن مریضی را از بین ببرد؟
هارون گفت: نصف دیگر پادشاهی خود را می دهم.
بهلول گفت: پس مغرور به این پادشاهی نباش که قیمت آن یک جرعه آب بیش نیست.
آیا سزاوار نیست که با خلق خدای عزوجل نیکوئی کنی؟!
دیدگاه ها (۳)

مردم ژاپن یک ضرب المثل بسیار جالب دارند که اساس توسعه کشورشو...

اینو اقایی که نمایشگاه موتورسیکلت داشت تعریف کرد :یه مردی می...

#داستان_کوتاه چپق درمانی کدخدای ده گفت: اگر با برادرت در افت...

#حکایت شغالي مرغ پيرزني را دزديد پيرزن در عقب او نفرين کنان ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط