درخواستی
#درخواستی
#تکپارتی
وقتی هردتون آیدلین و باهم قرار میزارین......
درِ بزرگ استودیو باز شد ا/ت با قدم هایی مصمم وارد شد و کارت ID تازهش هنوز رو گردنش تاب میخورد انگار خودشم باورش نمیشد که قراره بعنوان یه آیدل تازه کار 17 ساله با دوست پسرش که بسیار توی کارش حرفه ای بود کامبک بده چند تا از استف ها سریع یه نگاه بهش کردن و با یه لبخند نصفه بهش سلام کردن
ا/ت هنوز توی مود “وای من واقعاً اینجام؟” بود که کارگردان رفت سمتش
کارگردان: سلام خوش اومدی خانوم کیم خب، امروز دنسبریک رو با هیونجین تمرین کنید انرژیتون باید کامل مچ شه
×ممنونم، چشم حتما انجامش میدم و ـــــ
هنوز جمله اش تموم نشده بود که در استودیو دوباره باز شد هیونجین وارد شد؛ با اون گرمکن مشکی، موهاش نصفه بسته و هدفون دور گردنش....
یه نگاه کوتاه به ا/ت کرد و همون اول یه لبخند ریز زد، انگار میخواست وسط اون جمعیت بغلش کنه و ازش بپرسه که آیا کاملا ریلکسی؟
اومد جلو و با لحنی آروم شروع کرد به صحبت کردن....
_ اوه سلام! شما باید همونی باشی که امروز با من دنسبریک داره، آره؟ شنیدم حرکاتت خیلی تمیزه، بزن بریم ببینیم چطوریه!
ا/ت فقط یک «آره....سلام!» ازش در اومد چون هنوز مغزش در حال پردازش بود که هیونجین الان جلوش وایساده و داشت باهاش حرف میزد نه بعنوان دوست پسرش بلکه بعنوان یک آیدل معروف
کارگردان: خب بچهها، شروع کنید منم برم به بقیه ی کار ها برسم
×چشم ممنون
_بیا اول عادی تمرین کنیم و اگه سخت بود بگو آرومتر بریم
×باشه
هیونجین بعد از چند دقیقه از تحلیل دنس ا/ت با خنده گفت:
_آهان! همینه داری راه میوفتی
ا/ت هم بیاختیار خندش گرفت
×ممنونم جناب هوانگ خب بالاخره باید یه جا از استرس بیام بیرون دیگه!
استودیو کاملا خلوت بود هیونجین بعد از نگاهی سطحی به اطراف رفت سمت ا/ت و دستاشو گذاشت دو طرف شونه های ا/ت
_لازم نیست استرس داشته باشی خانوم کوچولو و دیگه فعلا نمیخواد باهام رسمی حرف بزنی فقط خودمون دوتاییم
ا/ت بعد از لبخندی کوتاه سرشو تکون داد
هیونجین دوباره موزیک رو پخش کرد و صدای بیس سالن رو لرزوند هیونجین یه بار کامل دنسبریک رو رفت اونقد حرفهای و نرم که انگار حرکتها خودشون انجام میشدن
×من باید اینو برم؟ سخت بنظر میرسه
_آروم باش، تازه شروعه بیا اول نصف سرعت بریم
رفت و جلوی ا/ت ایستاد و مرحلهبهمرحله حرکتها رو نشونش داد
هر بار که یه قسمت رو قاطی میکرد هیونجین نه عصبی مشد و نه کلافه، فقط خیلی ریلکس میگفت اوکیه و سعی کن تمرکز کنی
بعد از کمی تمرین ا/ت کلافه نشست روی زمین
×دستام چرا نمیخوان همکاری کنن؟
هیونجین بدون اینکه بخواد سختش کنه، ا/ت رو بلند کرد و دست هاش رو تنظیم کرد
_اینجوری.....ببین، زیاد زور نزن ریلکستر انجامش بده
یه بار ا/ت دنس رو رفت … دو بار … سه بار و بالاخره بعد چند دقیقه همون حرکت سخت رو تمیز اجرا کرد
ا/ت خودش با ذوق پرید تو هوا
×اوههه دیدی؟ شد...بلاخره شد
_دیدی؟ گفتم که فقط یکم تمرین لازم بود
_ولی راستش از هر کی اولینبار با من تمرین کرده بهتر بودی
×واقعا؟
_آره خیلی خوب بود آفرین
(پرش زمانی)
تمرین که تموم شد هر دو مثل کسایی که نصف عمرشون رو روی تردمیل دویدن افتادن یه گوشه کنار دیوار...
ا/ت بطری آب رو باز کرد و یه جرعه ازش خورد
×هوفف خسته شدم ببین، من فکر میکردم دنسبریک فقط یه تیکهس و خیلی آسونه چرا اینقد سخت بود؟؟!
هیونجین که موهای خیسش چسبیده بودن به پیشونیش، لبخندی زد....
_چون کارگردان دوست داره ما از تمرین زیاد تلف شیم یعنی چیزه سخت کار کنیم...اره
ا/ت زد زیر خنده
×آره فهمیدم از همون حرکت اول معلوم بود
هیونجین بطریشو بالا گرفت....
_خب، حداقل زنده موندیم
×اوهوم
هیونجین یه نگاه به ا/ت انداخت و گفت: بهت افتخار میکنم دختر کوچولوی من امیدوارم توی کل مسیر زندگیت موفق باشی و بعد موهای ا/ت رو بهم ریخت
×ممنونم ولی مطمئن باش با وجود تو و حمایت هات همیشه موفق میشم
END
#تکپارتی
وقتی هردتون آیدلین و باهم قرار میزارین......
درِ بزرگ استودیو باز شد ا/ت با قدم هایی مصمم وارد شد و کارت ID تازهش هنوز رو گردنش تاب میخورد انگار خودشم باورش نمیشد که قراره بعنوان یه آیدل تازه کار 17 ساله با دوست پسرش که بسیار توی کارش حرفه ای بود کامبک بده چند تا از استف ها سریع یه نگاه بهش کردن و با یه لبخند نصفه بهش سلام کردن
ا/ت هنوز توی مود “وای من واقعاً اینجام؟” بود که کارگردان رفت سمتش
کارگردان: سلام خوش اومدی خانوم کیم خب، امروز دنسبریک رو با هیونجین تمرین کنید انرژیتون باید کامل مچ شه
×ممنونم، چشم حتما انجامش میدم و ـــــ
هنوز جمله اش تموم نشده بود که در استودیو دوباره باز شد هیونجین وارد شد؛ با اون گرمکن مشکی، موهاش نصفه بسته و هدفون دور گردنش....
یه نگاه کوتاه به ا/ت کرد و همون اول یه لبخند ریز زد، انگار میخواست وسط اون جمعیت بغلش کنه و ازش بپرسه که آیا کاملا ریلکسی؟
اومد جلو و با لحنی آروم شروع کرد به صحبت کردن....
_ اوه سلام! شما باید همونی باشی که امروز با من دنسبریک داره، آره؟ شنیدم حرکاتت خیلی تمیزه، بزن بریم ببینیم چطوریه!
ا/ت فقط یک «آره....سلام!» ازش در اومد چون هنوز مغزش در حال پردازش بود که هیونجین الان جلوش وایساده و داشت باهاش حرف میزد نه بعنوان دوست پسرش بلکه بعنوان یک آیدل معروف
کارگردان: خب بچهها، شروع کنید منم برم به بقیه ی کار ها برسم
×چشم ممنون
_بیا اول عادی تمرین کنیم و اگه سخت بود بگو آرومتر بریم
×باشه
هیونجین بعد از چند دقیقه از تحلیل دنس ا/ت با خنده گفت:
_آهان! همینه داری راه میوفتی
ا/ت هم بیاختیار خندش گرفت
×ممنونم جناب هوانگ خب بالاخره باید یه جا از استرس بیام بیرون دیگه!
استودیو کاملا خلوت بود هیونجین بعد از نگاهی سطحی به اطراف رفت سمت ا/ت و دستاشو گذاشت دو طرف شونه های ا/ت
_لازم نیست استرس داشته باشی خانوم کوچولو و دیگه فعلا نمیخواد باهام رسمی حرف بزنی فقط خودمون دوتاییم
ا/ت بعد از لبخندی کوتاه سرشو تکون داد
هیونجین دوباره موزیک رو پخش کرد و صدای بیس سالن رو لرزوند هیونجین یه بار کامل دنسبریک رو رفت اونقد حرفهای و نرم که انگار حرکتها خودشون انجام میشدن
×من باید اینو برم؟ سخت بنظر میرسه
_آروم باش، تازه شروعه بیا اول نصف سرعت بریم
رفت و جلوی ا/ت ایستاد و مرحلهبهمرحله حرکتها رو نشونش داد
هر بار که یه قسمت رو قاطی میکرد هیونجین نه عصبی مشد و نه کلافه، فقط خیلی ریلکس میگفت اوکیه و سعی کن تمرکز کنی
بعد از کمی تمرین ا/ت کلافه نشست روی زمین
×دستام چرا نمیخوان همکاری کنن؟
هیونجین بدون اینکه بخواد سختش کنه، ا/ت رو بلند کرد و دست هاش رو تنظیم کرد
_اینجوری.....ببین، زیاد زور نزن ریلکستر انجامش بده
یه بار ا/ت دنس رو رفت … دو بار … سه بار و بالاخره بعد چند دقیقه همون حرکت سخت رو تمیز اجرا کرد
ا/ت خودش با ذوق پرید تو هوا
×اوههه دیدی؟ شد...بلاخره شد
_دیدی؟ گفتم که فقط یکم تمرین لازم بود
_ولی راستش از هر کی اولینبار با من تمرین کرده بهتر بودی
×واقعا؟
_آره خیلی خوب بود آفرین
(پرش زمانی)
تمرین که تموم شد هر دو مثل کسایی که نصف عمرشون رو روی تردمیل دویدن افتادن یه گوشه کنار دیوار...
ا/ت بطری آب رو باز کرد و یه جرعه ازش خورد
×هوفف خسته شدم ببین، من فکر میکردم دنسبریک فقط یه تیکهس و خیلی آسونه چرا اینقد سخت بود؟؟!
هیونجین که موهای خیسش چسبیده بودن به پیشونیش، لبخندی زد....
_چون کارگردان دوست داره ما از تمرین زیاد تلف شیم یعنی چیزه سخت کار کنیم...اره
ا/ت زد زیر خنده
×آره فهمیدم از همون حرکت اول معلوم بود
هیونجین بطریشو بالا گرفت....
_خب، حداقل زنده موندیم
×اوهوم
هیونجین یه نگاه به ا/ت انداخت و گفت: بهت افتخار میکنم دختر کوچولوی من امیدوارم توی کل مسیر زندگیت موفق باشی و بعد موهای ا/ت رو بهم ریخت
×ممنونم ولی مطمئن باش با وجود تو و حمایت هات همیشه موفق میشم
END
- ۱.۷k
- ۱۸ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط