بیدار شو

بیدار شو!
من برای دوست داشتنت،
به خورشید رو زده ام!
بیدار شو!
بهشت، بالاپوشش را کنار گذاشته!
باید از زربافت عشق،
خیالی بر اندامت بپوشاند!
تو، صبح را زیباتر کرده ای...
و من غرق لب هایی که
از نوای لحن موسیقی آرام قلبم،
پر شده باشد...
کجای جهان ایستاده ای،
که خورشید دارد بندبندم را
از شور دستانت می‌سوزاند؟! 

| عرفان یزدانی |
دیدگاه ها (۱)

آرزو می کنم خورشیدِ زندگی ات را پیدا کنی و تمام ثانیه هایت ا...

در دستانمخطی نیستنه خطی که طول عمرم را نشان دهدنه خطی که آین...

چرا زنان سن خود را کمتر از سن شناسنامه ای خود می دانند؟ چون ...

همیشه برای "مانـــدن" دلیل هست...وبرای"رفتن" بهانه....همیشه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط