time eout(بعد سالها با پارت اومدم)
Part:9
لینو:خب پس بریم. ته:صبر کنید. همشون با صدای ته سرجاشون وایستادن و برگشتن سمتش. ته:ک..خلا یکی دو نفر باید اینجا پیش اینا بمونه. یونگی:من میمونم برید. بقیه به سمت در رفتم و تا در رو باز کردن ویکی رو دیدن و پشماشون ریخ- چیز یعنی تعجب کردم. ویکی:چه به موقع ممنون ته برو کنار. ویکی تهیونگ رو کنار زد و وارد خونه شد. ویکی:عااو اینا عروسکهای جدیدن. ته با حالتی که انگار هیچی نشده جوابش رو داد:تمومش کن چطور فهمیدی دنبالتیم. ویکی:هه نا سلامتی مافیام اگه نتونم بفهمم که کی دنبالمه باید برم بمیرم. همینطور که حرف میزد به سمت مبل رفت با اتمام حرفش روی مبل نشست و به فلیکس نگاهی انداخت:اوو تو واقعا خوشگلی. هیون:خب نمیخوای توضیح بدی. ویکی:عه توهم هستی که خب خیلی بحثو نمیپیچونم و میرم سر اصل مطلب قضیه اینجوریه که برمیگرده به زمان بچگی من و هانسو راستش ما اصن خواهر برادر نیستیم و وقتی من بچه بودم مامانم میمیره و بابام میره هانسو رو از پرورشگاه که به اصطلاح وقتی بابام نیست بتونه همه جا از من مراقبت کنه اونو به سر پرستی که و بعد از چندسال تقریبا قبل از اینکه با هیون وارد رابطه بشم هانسو بهم اعتراف کرد که عاشقونه و منم گفتم که ما خواهر برادریم و نمیتونیم و از لجش با هیون وارد رابطه شدمم و خب بعد چند ماه اتفاقی نباید میافتاد و افتاد من عاشق هیون شدم و وقتی فهمیدم هانسو میخواد هیونجین رو بکشه کلا گذاشتم رفتم. یونجون:خب تنها چیزی که میتونم بگم اینه که..پشمامم فکر نمیکردم که همچین اتفاقی افتاده باشه. ویکی:اره متاسفانه...حالا نقشه چیه. هیون:هیچی همین الان میبریمت پیش هانسو تا ولمون کنه پاشو بریم. هیون رفتن نزدیک ویکی و مچ دستشو محکم گرفت ولی ویکی فورا دستشو کشید:اوو هینونجینا هنوزم خشنی میدونستی این ورژنتو دوست دارم. و این مابین ما چندتا پسر کوچولو داریم که مثل بچه های مظلوم فقط به اونا نگاه میکردم از اون ور که لینو کنار هان نشسته و بود دستشو گذاشته بود روی رون پای هان و فلیکسی که کل هوش و هوایش فقط به کارای هیونجین بود،جیمینی که به کیوت ترین حالت ممکن با یونگی هرزگاهی حرف میزد یونگی قند تو دلش اب میشد، و سوبین که داشت تمام اجزای صورت یونجون رو زیر نظر میگرفت، جدا از همه این ها تهیونگ و جونگ کوکی که بینشون نبودن.
بالاخره شرمنده خیلی چرت شد معذرت میخوام هم از تاخیر زیااااادددد و هم از چرت بودن این پارت ولی خب قراره یه چیزی بشه توی پارت های بعدی که فکر نکنم انتظارش رو داشته باشد(یکم ترکی میشه🤣💔)
لینو:خب پس بریم. ته:صبر کنید. همشون با صدای ته سرجاشون وایستادن و برگشتن سمتش. ته:ک..خلا یکی دو نفر باید اینجا پیش اینا بمونه. یونگی:من میمونم برید. بقیه به سمت در رفتم و تا در رو باز کردن ویکی رو دیدن و پشماشون ریخ- چیز یعنی تعجب کردم. ویکی:چه به موقع ممنون ته برو کنار. ویکی تهیونگ رو کنار زد و وارد خونه شد. ویکی:عااو اینا عروسکهای جدیدن. ته با حالتی که انگار هیچی نشده جوابش رو داد:تمومش کن چطور فهمیدی دنبالتیم. ویکی:هه نا سلامتی مافیام اگه نتونم بفهمم که کی دنبالمه باید برم بمیرم. همینطور که حرف میزد به سمت مبل رفت با اتمام حرفش روی مبل نشست و به فلیکس نگاهی انداخت:اوو تو واقعا خوشگلی. هیون:خب نمیخوای توضیح بدی. ویکی:عه توهم هستی که خب خیلی بحثو نمیپیچونم و میرم سر اصل مطلب قضیه اینجوریه که برمیگرده به زمان بچگی من و هانسو راستش ما اصن خواهر برادر نیستیم و وقتی من بچه بودم مامانم میمیره و بابام میره هانسو رو از پرورشگاه که به اصطلاح وقتی بابام نیست بتونه همه جا از من مراقبت کنه اونو به سر پرستی که و بعد از چندسال تقریبا قبل از اینکه با هیون وارد رابطه بشم هانسو بهم اعتراف کرد که عاشقونه و منم گفتم که ما خواهر برادریم و نمیتونیم و از لجش با هیون وارد رابطه شدمم و خب بعد چند ماه اتفاقی نباید میافتاد و افتاد من عاشق هیون شدم و وقتی فهمیدم هانسو میخواد هیونجین رو بکشه کلا گذاشتم رفتم. یونجون:خب تنها چیزی که میتونم بگم اینه که..پشمامم فکر نمیکردم که همچین اتفاقی افتاده باشه. ویکی:اره متاسفانه...حالا نقشه چیه. هیون:هیچی همین الان میبریمت پیش هانسو تا ولمون کنه پاشو بریم. هیون رفتن نزدیک ویکی و مچ دستشو محکم گرفت ولی ویکی فورا دستشو کشید:اوو هینونجینا هنوزم خشنی میدونستی این ورژنتو دوست دارم. و این مابین ما چندتا پسر کوچولو داریم که مثل بچه های مظلوم فقط به اونا نگاه میکردم از اون ور که لینو کنار هان نشسته و بود دستشو گذاشته بود روی رون پای هان و فلیکسی که کل هوش و هوایش فقط به کارای هیونجین بود،جیمینی که به کیوت ترین حالت ممکن با یونگی هرزگاهی حرف میزد یونگی قند تو دلش اب میشد، و سوبین که داشت تمام اجزای صورت یونجون رو زیر نظر میگرفت، جدا از همه این ها تهیونگ و جونگ کوکی که بینشون نبودن.
بالاخره شرمنده خیلی چرت شد معذرت میخوام هم از تاخیر زیااااادددد و هم از چرت بودن این پارت ولی خب قراره یه چیزی بشه توی پارت های بعدی که فکر نکنم انتظارش رو داشته باشد(یکم ترکی میشه🤣💔)
- ۷.۶k
- ۲۹ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط