عشق سلطنتی پارت فیکبیتیاس

عشق سلطنتی پارت ۹ #فیک_بی_تی_اس


_: خب دلیلتون به اینجا اومدن چیه پرنسس؟
+: خب ما با کاترین اینجا زیاد میومدیم ... و اینکه جنازه اون اینجا پیدا شد ... خیلی بده که دقیقا جایی که زیاد میومدیم بمیره ... اونم تو روزتولدم ...
_: روز تولدت؟
+: اوهوم .... اون روز تولدم بود(بغض کرد)

تهیونگ با بغض گفت
_: متاسفم
+:(لبخند)
_: کاترین دختره خوبی بود
+: اوهوم ... اونطور که یادم میاد تو بچگی تو همیشه به اون توجه زیادی میکردی
_: اوهوم ... کوک هم به تو
+: ولی کاترین بیشتر با جونگکوک میخواست بازی کنه ...
_:(اخماش رفت توهم)
+: اما جونگکوک دوس داشت با من بازی کنه ... و منم دوست داشتم با تو بازی کنم
_: با من؟
+: اوهوم ... یادت نمیاد؟ هروقت میخواستم باهات بازی کنم تو میرفتی پیش کاترین و دوست داشتی با اون بازی کنی
_:(خنده) پیچیده شد
+:آره(خنده)
_: حرف زدن با شما خیلی لذت بخشه
+: همچنین ولی من دیگه باید برم(خنده)
_: عا
+: امروز یه خانواده چا میخوان بیان ... پسرشون خیلی رو مخه و از من خوشش میاد (نکته: هوسوک نیست)
_: اینطور که معلومه تو زیاد ازش خوشت نمیاد
+: معلومه که نمیاد شاهزاده جونگی(مسخره کرد)
_:(خنده)
+: خب ... میبینمتون (گوشه دامنش رو گرفت و به نشانه تعضیم خم شد)
_: میبینمتون(تعضیم کرد)


فالوورا چرا یا اصن زیاد نمیشه یا کم میشه؟!
دیدگاه ها (۷)

عشق سلطنتی پارت ۱۰ #فیک_بی_تی_اس ا.ت به سمت عمارت رفت و یک ر...

عشق سلطنتی پارت ۱۱ #فیک_بی_تی_اس ا.ت که از اون رفتاره مادر ج...

عشق سلطنتی پارت ۸ #فیک_بی_تی_اس فرداا.ت ویو لباسم رو که پوشی...

عشق سلطنتی پارت ۷ #فیک_بی_تی_اس +: این اسبم دیزله .... البته...

"شراب سرخ" Part: ¹⁰ویو جناجونگی: چته هیون....هیون؟ ...هیون د...

#سناریو موضوع= وقتی نصفه شب میره پیششون بخوابی{برادر بزرگتر}...

༺༽ 𝐧𝐢𝐠𝐡𝐭 𝐦𝐚𝐬𝐤 ༼༻𝐩𝐚𝐫𝐭:«𝟕» ★........★........ ★........★.........

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط