تمام عمر دستت صرف شادی شد

تمام عمر دستت صرف شادی شد

دست‌های تو مهربان بودند یکی بیشتر از دیگری

و چهره‌ات مثل وقتی که گلدانی را آب می‌دهند زیبا بود

مرگ با چهر‌ه‌ات چکار کرده

با سینه‌ات که جای بازی من بود

دیده می‌شدی چون ماه کوچه و بازار

دیده می‌شدی چون شاخه‌ای که از آب بیرون می‌زند

در تو انگار چیزی بود که برق می‌زد

می‌دانستم، می‌دانستم این بهار که بیاید تو را چشم خواهند زد

پدرم برای تو چه بگویم

بگویم زخمم آن‌قدر عمیق شده که می‌توان در آن درختی کاشت؟

بگویم غمینگم و مرگ کاری نمی‌کند

دستت را بر شانه‌ام بگذار و مرگ را متوقف کن

دارم می‌روم، دارم نامم را از دهان دنیا خالی می‌کنم.



#غلامرضا_بروسان
#deep_feeling
دیدگاه ها (۱)

تو واقعی بودینه مثل دستگیرهنه مثل درتو واقعی بودیمثل اندوه د...

چطور باور کنمکه تنها یک گلوله تو را از من گرفتتازه رودخانه م...

چشم های تو درشت بودند با مژه های زیباو صورت گرد تومثل کاسه ی...

حیاط خانه ما خیس شد امروز... کسی میگرید آیا ؟text by :my sis...

رمان j_k

خدا شاهده قصد "" قضاوت "" ندارم !!اما در این مورد "" خاص "" ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط