سرنوشت متصل
سرنوشت متصل 2
ادامه پارت 26
ویو رونا
تو فکر بودم که صدای گریه شنیدم و متوجه شدم صدای گریه هاناست الهی حتما اونم خسته شده بمیرم براش
هوفف تا صبح داشت گریه میکرد و تمومی نداشت و منم نخوابیدم و تو فکر فردا بودم و رابطه لیام و کوک
فلش بک فردا*
ویو کوک
شب تو راه خونه داشتم به هانا و تهیونگ فکر میکردم که گوشیم زنگ خورد
× سلام زنگ زده بودی رونا خوبه؟
_هعی تهیونگ نگرانتیم کجایی تو؟
×کوک حالم خوب نیست فقط اومدم تنها باشم
_ کجایی ادرس بده بیام
× پشت بیمارستان
_ د اخههههه.... الان میام
فلش بک به چند دقیقه بعد*
_هعی تهیونگ اینجا چیکار میکنی؟
ببینم چرا سیگار میکشی؟ هانا بفهمه کونت پارس پسر
× دست رو دلم نزار که خونه
کوک اخه من چیکار کردم که هانا اینجوری راجب من فکر میکنه من فقط جریان تو و رونا بهش نگفتم همین چیکارکردم که مشکوک شده
_ببین تهیونگ درسته حق با توعه ولی بیشتر از اینکه حق با تو باشه حق با اونه هرچی نباشه اون زنه تو و تو شوهرش باید بین تون صلح و ارامش باشه
اگه نباشه مسئله شک بوجود میاد مثل
جریان من و رونا رونا من و بیشتر از خودش دوست داشت و من حواس پرت بعد از رفتنش فهمیدم داستان چیه
ولی خب تهیونگ هانا حق دارههه
اون سوالی که نوزده سال ذهنش و درگیر کرده بود تو جواب شو میدونستی و بهش نگفتی من کاملااا حق و میدم به هانا
× خب نمیخواستم بدونه بخاطر همین اگه میدونست به من مشکوک میشد و زندگیم نابود
_چی؟ بهت مشکوک میشد؟ ببینم مگه پای کسی درمیونه تهیونگ؟ (اخم)
....
خماریییی
شرط 25 لایک
16 کامنت
نویسنده
https://wisgoon.com/helena157
#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
ممنون از حمایتتون 🍓🤍
ادامه پارت 26
ویو رونا
تو فکر بودم که صدای گریه شنیدم و متوجه شدم صدای گریه هاناست الهی حتما اونم خسته شده بمیرم براش
هوفف تا صبح داشت گریه میکرد و تمومی نداشت و منم نخوابیدم و تو فکر فردا بودم و رابطه لیام و کوک
فلش بک فردا*
ویو کوک
شب تو راه خونه داشتم به هانا و تهیونگ فکر میکردم که گوشیم زنگ خورد
× سلام زنگ زده بودی رونا خوبه؟
_هعی تهیونگ نگرانتیم کجایی تو؟
×کوک حالم خوب نیست فقط اومدم تنها باشم
_ کجایی ادرس بده بیام
× پشت بیمارستان
_ د اخههههه.... الان میام
فلش بک به چند دقیقه بعد*
_هعی تهیونگ اینجا چیکار میکنی؟
ببینم چرا سیگار میکشی؟ هانا بفهمه کونت پارس پسر
× دست رو دلم نزار که خونه
کوک اخه من چیکار کردم که هانا اینجوری راجب من فکر میکنه من فقط جریان تو و رونا بهش نگفتم همین چیکارکردم که مشکوک شده
_ببین تهیونگ درسته حق با توعه ولی بیشتر از اینکه حق با تو باشه حق با اونه هرچی نباشه اون زنه تو و تو شوهرش باید بین تون صلح و ارامش باشه
اگه نباشه مسئله شک بوجود میاد مثل
جریان من و رونا رونا من و بیشتر از خودش دوست داشت و من حواس پرت بعد از رفتنش فهمیدم داستان چیه
ولی خب تهیونگ هانا حق دارههه
اون سوالی که نوزده سال ذهنش و درگیر کرده بود تو جواب شو میدونستی و بهش نگفتی من کاملااا حق و میدم به هانا
× خب نمیخواستم بدونه بخاطر همین اگه میدونست به من مشکوک میشد و زندگیم نابود
_چی؟ بهت مشکوک میشد؟ ببینم مگه پای کسی درمیونه تهیونگ؟ (اخم)
....
خماریییی
شرط 25 لایک
16 کامنت
نویسنده
https://wisgoon.com/helena157
#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
ممنون از حمایتتون 🍓🤍
- ۷.۰k
- ۳۰ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط