درد این نیست

درد این نیست
که آنقدر دلت هوایش بکند،
که عمری در ذهنت مرورش کنی'
درد این است که نداشته باشی
و ترس از دست دادنش ،
دیونه ات کند!
بدتر اینکه بخواهی و نشود
و دلت از خودت بگیرد
از خودی که نمی فهمد
که نمی شود یعنی"نمیشود"
هی اصرار پشت اصرار
هی شعر پشت شعر،
و هر غروب، انتظار
باید بیدار شوی؛
اما به خواب زده که
بیدار نمی شود...
چندسالی ست که
یک سیلی به خود بدهکارم
باید حقش را ادا کنم
تا بفهمد نمی شود
آب را در مشت نگه داشت...
و من در عجبم که
اشرف مخلوقات هستیم
و از پس یک"دل" بر نمی آییم!


پروانه_حسینی
دیدگاه ها (۱۸)

دلم یک گوشه‌ی دنج ،در یک کافه می‌خواهد ...!فقط من و تو ...!د...

هممون تو زندگیمون یه رفیقایی داریم که جعبه سیاه زندگی ما محس...

طرح ممنوعیت لب ها رااگر ! ... بردارندبوسه شاید ،خبر ِ جالب ...

صابر ابر :یادت نرود ما به هم احتیاج داریمباور کن...برای رسید...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط