بچه میخوام

پارت ³
[کوک از پله ها رفت بالا و رفت حموم ۱۰ مین دوش گرفت و امد بیرون و لباس رو پوشید

از اتاق بیرون امد و از پله ها پایین امد و رفت سر سفره نشست ]

کوک: به به زنم چه کرده محله رو دیونه کرده

ناریا خندید : تو اول بخور بعد بگو خوشمزه هست یا نه

کوک: تو همیشه با دست پختت منو هیجان میکنی

ناریا: خوش جونت عشق من

کوک میخورد و با دهن پر : راستی با مامانم چه کردی

ناریا: هیچی همینجوری نشستیم

کوک: باز داری از من چیزی قایم میکنی

ناریا: من نه بابا مگه من چیزی قائم میکنم تو شوهر منی برا چی قائم کنم

کوک جدی : گفتم مامانم چی گفته ناریا

ناریا : خوب گفت که اء .....
کوک: می‌شنوم

ناریا : خوب گفت اصلا ولش کن
کوک یکمی داد: گفتم بگو

ناریا سرشو پایین اورد

کوک: اه اه پس درمورد بچه هست اره

ناریا سرشو تکونی داد

(کوک رفت صندلی پیش ناریا نشست و گفت)

کوک: ببین عشقم تو میدونی که مامانم نمیخواد نسل ما تموم بشه چرا نمیخوای درک کنی

ناریا: کوک من میترسم

کوک: از چی میترسی ها مگه من اینجا نیستم که ازت محافظت کنم

ناریا : من میترسم مامان بدی باشم نمیدونم وقتی مامان بشم لیاقت دارم یا نه

کوک: این چه حرفیه تو مادر خیلی خوبی برای بچمون میشی تو لیاقتشو داری

ناریا : میشه بعدن درموردش حرف بزنیم

کوک: باشه پس من رفتم بخوابم

ناریا با چشمان اشکش یه کوک نگاه میکرد که از پله ها رفت بالا

(فردا که کوک رفت پیشه اعضا)

جیمین: جانم بابایی

پارک جیهان : بابا من میام بم بسنی


پارک جین یول: ول من میام بم شهباز کنم

پارک جیون: نه من میام با بابا بم برش کنم

همه: باباااااااا

جیمین از این ۳ قلو پسر می‌خندید و تازه زنش بارداره و دختر

جیمین : باشه ببین اول برقصیم بعد هم بریم
بستنی بخوریم و شهر بازی و بعد با مامانی بریم بیرون خوبه

تهیونگ: جیمین یکم به زنت فرست بده بدبخت وقت ۴ سال ازدواج کردین

جیمین: تهیونگ خجالت بکش جلوی بچه ها


تهیونگ : می‌خندید

جیمین نگاهی به کوک کرد و بعد به بچه ها: بچه ها شما برین پیش شوگا و جانیوگ باشه

۳ قلو : باش

جیمین نگاهی به کوک کرد : کوک چرا وارد عمل نمیشی

کوک: چون همسرم میگه من لیاقت مادر شودن ندارم

جیمین نگاهی به تهیونگ کرد و یک نقشی داشت و چشمک زد و به کوک گفت : کوک بریم بار

کوک: اه امروز خستم حوصله ندارم

تهیونگ که فهمیدی منظور جیمین چی : اره من هم دلم برای بار رفتن تنگ شود بریم کوک

کوک: خوب شما دوتا برین دیگه

جیمین: نه اختیار دارین بدون تو حال نمیده بریم

کوک: باشه بریم

جیمین به تهیونگ یکمی لبخند زدن و سریع محو شود که کوک نبینه


جیمین بعد با بچه هاش رفت و رسوند و گفت

جیمین: بچه ها به مامانتون بگین رفتیم شهر بازی و بستنی خوردیم باشه

۳ قلو: باشه

جیمین بعد به زنش گفت که بره با کوک و تهیونگ یک جای بعد بیام
زنش هم گفت باشه

بعد چند دقیقه جیمین رسید پیش کوک و تهیونگ

تهیونگ: به به اقا خوشتیپ هم امد چه عجب بعد چند قرن

جیمین: تهیونگ وقتی تو ازدواج کردیم و بچه اوردی او موقع بهت سلام میرسونم

کوک: خوب دیگه بیا بریم

جیمین و تهیونگ : باشه

و رفتن

بعد ۲۳دقیقه رسیدن
دیدگاه ها (۲)

بچه میخوام

رای بدین بی تی اس جلو هستن نباید شکست بخوریم

بچه میخوام

دوهی : خوب بیاین یک جایی جشن بگریم ات : اره فکر خوبه پس شب ...

چرا حرف منو باور نمیکنی

خشم تبدیل به عشق

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط