یک روز رویایی

پارت ۴۰🍷
پاشدم دست و صورتمو شستم تا جونگ کوک لباسشو عوض کنه..ارایش کردم و دست جونگ کوک رو گرفتم
ا.ت:بریم
رفتیم طبقه پایین ک بازم با باباش روبرو شدیم
جئون:گفتم الان وسطاشین
جونگ کوک:قرار بود باشیم ولی خب امادگیشو نداشت
ا.ت:حالا باید همه چیو بگی؟
بابای جونگ کوک خندید
جئون:نگفته بودی خجالتیی
جونگ کوک:اینو خجالت؟..اصن
جئون:پس اولین نفر ا.ت بود کیس رفت؟
جونگ کوک:شاید
ا.ت:یاااااا چرا دروغ میگی اول خودش بود
جئون:خیل خب حالا(با خنده) کجا میرید؟
جونگ کوک:نینی کوچولوم هوس پارک کرده
ا.ت:نینی کوچولو منم؟
جونگ کوک:نیستی؟
ا.ت:بهت نشون میدم
جئون:عه نینیتو عصبی نکن گازت میگیره ها
مامان:پدرو پسر تصمیم دارید دختر منو اذیت کنید؟
جونگ کوک:غلط خوردم
جئون:من اصن اینارو نمیشناسم
ا.ت:مامان خودمی
بدو بدو رفتم سمتش و گونشو بوسیدم ک یه دفعه یاد عصر افتادم ک فلیکس رو بوسیدم...شت یعنی ناراحت شد؟(نه عزیزم خیالت راحت اون الان بین ابرا سفر میکنه)
جونگ کوک:بیا بریم دیگ
با جونگ کوک رفتم و سوار ماشین شدم
جونگ کوک:اول بریم شهربازی؟
ا.ت:اره
رفتیم سمت شهربازی..زیاد شلوغ نبود
جونگ کوک:چی سوار شیم؟
ا.ت:ترن هوایی
.
.
.
جونگ کوک:یا موسی برادر عیسی پسر مریمممممممممممممممممممممممممم
ا.ت:غلط کردممممممم
جونگ کوک:نکبت ت گفتی سوار شیمممممم
ا.ت: (از ماتریکس خارج شد)
جونگ کوک:طتیمیحهبجهیچخبنعبچی
.
.
.
جونگ کوک:داره حالم بهم میخوره
ا.ت:بریم تاب سواری
یه تاب بود ک میچرخید و از لای برگ درختا رد میشد و اوج میگرفت
.
.
.
جونگ کوک:فک کنم یه شاخه برگو کامل خوردممممممم
ا.ت:عااااااااااااااا گوه خوردم دیگ سوار نمیشممممم
.
.
.
ا.ت:بسه دیگ حالم داره بهم میخوره
جونگ کوک:بریم یچی بخرم بخوریم
رفتیم یه نوشیدنی سرد گرفتیم
.
.
.
(ت ماشین ساعت ۶)
جونگ کوک:کجا بریم؟
ا.ت:بریم باغ وحش
.
.
.
جونگ کوک:ا.ت پیدات‌کردم
ا.ت:ینی چی؟
جونگ کوک:اون تورو
داخل قفس رو نگاه کردم ک یه بچه بز دیدم...محکم زدم ت سرش ک شروع کرد ب فرار کردن
ا.ت:دستم بهت بره میکشم جئونننننننننن
.
.
.
جونگ کوک:کسی نیست پرتش کن
یه تیکه سوسیس رو پرت کردم ت قفس کروکدیل ها(جلوی قفس نوشته بود ب کروکدیل ها غذا و خوراکی ندهید)
مسئول باغ وحش:یاااا شما دوتا دارید چیکار میکنیدددددد
ا.ت:فرار کن
.
.
.
ا.ت:عه جونگ کوک منم پیدات کردم
جونگ کوک داخل قفسو دید
جونگ کوک:من به این کراشی بعد با یا لاما مقایسم میکنی؟
ا.ت:همینی ک هست
.
.
.
(ساعت ۸ ت ماشین)
جونگ کوک:کجا بریم؟
ا.ت:شام بخوریم
.
.
.
غذا رو اوردن
جونگ کوک:بخور ببین خوشمزس؟
ا.ت:اهومممم
.
.
.
(ساعت ۹ت ماشین)
جونگ کوک:کجا بریم؟
ا.ت:سینما
.
.
.
فیلم چرتی بود..سرمو رو شونه ی جونگ کوک گذاشتم و خابیدم
دیدگاه ها (۳۶)

یک روز رویایی

یک روز رویایی

یک روز رویایی

یک روز رویایی

پارت ۷۷ فیک ازدواج مافیایی

پارت ۸۳ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط