نخ داد بر من واژه ای من هم کلافی ساختم

نخ داد بر من واژه ای من هم کلافی ساختم
با میل احساسات خود یک شعر سر انداختم
از رنگ رنگ واژه ها گلچین نمودم بهترین
هر دانه ای که بافتم همراه آن دل باختم
دلخوش به این که هدیه را تقدیم تو خواهم نمود
گرم خیالات خوشم بر کار خود پرداختم
آخر غزل شد خواستم اندازه گیرم برتنت
هرگز نشد اندازه ات آن را کنار انداختم
در ازدحام واژه ها حالا خودم هم گم شدم
اینجا گنه کارم چرا؟اندازه را نشناختم


#عاشقانه_های_پاک #عاشقانه #عشق
دیدگاه ها (۲)

دو قدم مانده که پاییز به یغما بروداین همه رنگ ِ قشنگ از کف ِ...

به اخر پاییز رسیدیم، همه دم میزنند از شمردن جوجه ها !!!توی ذ...

هی من ببافم... هی تو بشکافهی من خیال ببافم وُ هی تو همۀ این ...

من سردم استو تمام رنگ های گرم دنیا رازنان دیگریشال گردن بافت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط