ماشا اکبری شاعر لرستانی

استاد "ماشا اکبری" شاعر و نویسنده و کنشگر اجتماعی، لرستانی، زاده‌ی نخستین روز سال ۱۳۴۷ خورشیدی در قیلاب در میان خانواده‌ای ایلیاتی است.
تا هفت سالگی در دامن طبیعت، میان ایل در پای کبیر کوه و کنار سیمره سیمگون، به سر برد و در دانشگاه علوم پزشکی لرستان و آذربایجان غربی، تبریز درس پرستاری خواند و اکنون در خرم‌آباد ساکن است.
ایشان به زبان لکی می‌سراید و با زبان فارسی می‌نویسد و ادبیات را بصورت ذوقی و شوقی ادامه می‌دهد و در مطبوعات محلی و ملی مقالات و یادداشت‌هایش منتشر شده و می‌شوند.
ایشان اشعارش را در کانال تگرامی "واتوره" و نوشته‌هایش را در کانال "خاپوره" منتشر می‌کند.
وی به مدت دو سال سردبیر و مسئول اجرایی ماهنامه‌ی همکار نشریه داخلی بیمارستان شهدای عشایر خرم آباد بود که انتشار این ماهنامه بعدها متوقف شد.


▪نمونه‌ی شعر لکی:
(۱)
تو چی اوریشِم، مِه چی کَژاوَه
تو آگِر روشِن مِه دُوی وَرتاوَه
تو بیت بِزِران مِه بیتِ هورَه!
تو هیکَه خَنَه مِه لاوَه لاوَه...
تو هِرِ مَنگُل ئِه سینه و مِل
مِه عَسر نارِکم بیسَه شُراوَه
تو حرفِت شَکَر ،مِه کُرَه جوا
تو مِهرِ دائا، مِه چی مِرّ باوَه
تو وینَه تیرو، مِه چی بَم ویرو
تو علی آباد نوم مِه عَه لاوَه!
مِه ئِه لارِک تو، مائیَه ویرِم،
هومساوی کاخ و کَلکَه خِراوَه
تو چی شیرازی خرم و آباد
مِه فقط نومِم بیسَه خُرماوَه!.


(۲)
هَنی خَم وَه گَرد گَرتِ خُبار هَتْ
هَنی هِناسی چی ژَرِ مار هَتْ
خاکِ خَم نیشتَر مِلِه شون بَلی
دَنگ هوار هَوار ئِه وَلگِ دار هَت
توزِه تنگی هَت چیِه چَئم باخ
رولَه رولَه گُل ئِه دس کیوار هَت
فلک پاشیتی خاک ئًر چَئمِ تَر
سرمَه خاک ئَرّا چَئمِ خمار هَت
خاکَه مَماسی ئِه کَلِ دِنون
بِلا ئَرّا گیون آئیمْ بیمار هَت
مَری توزونِ روژ قیامتَه!
زِنی ئِه طورِ مِردی مِزار هَت
خاکَه ماواری ئَر روی آوینَه
کَنی هُشگلو،چاوِ چنار هَت
روژمو بیَه سَه شوگار تاریک
هَفار هِناسی گرگ و کفتار هَت
هُوئر کَتیسِه قَپ سپاه سیاوی
اُوردی عذاوِه تنگ گاشِمار هَت
یَه سِزا کُومی ستمکاری بی؟
گِه هونَه یَخَم گیر ستمکار هَت!
هَر کَس نَمِری چی فِرَه مُوینی
مَه دیمْ پاویزِ نومجا وِهار هَت!!


(۳)
دو به تی وَشِ یَکْ زِوُنی کِمْ
مِه سینَه سِتی سیره گیونی کِمْ
باوَمْ کِه پوئی، دائامْ کِه چی ئی.
وِژِمْ پاوْپِه ریکْ پَریشونی کِمْ!



▪نمونه‌ی شعر فارسی:
(۱)
چلچله به چنگ اژدها
کبوتر در بزم کفتار
کز کز گیسو در شهوت شعله!
شقاوت داس و گریه گندمزار
شکاف شقیقه در گسل گناه!
جهان جولانگاه جهنم است
تابوت‌ها در فکر تسخیر جهانند
ایستادگان در کرانه کراهت!
این هیاهو چیست؟
فغان جهان!
تابوت‌های خندان!
عقربه‌ها
روی ساعت انفجار  کوک شده‌اند
قبیله‌های ماقبل قساوت در راه‌اند
تا قاف قیامت راهی نمانده است
اگر همه خیاط‌های جهان
کفن بدوزند
باز نیمی از جنازه‌های جهان
عریان می‌مانند!.


(۲)
از چشمه ذوقم قطره ناچیزی مانده است
از باغ بختم علف هرزی مانده است
قبل از سپیده دم به دیدارم بیا،
از عمرم به قدر خوابی مانده است.


(۳)
دارستان دردیم، تبر را بیاور و بیا
در خواب عمیقیم، بیداری بیاور و بیا
در خانه‌های کهنه پوسیده شدیم،
عجله کن، سفر را بیاور و بیا!


گردآوری و نگارش:
#زانا_کوردستانی
دیدگاه ها (۰)

یون فوسه شاعر نروژی

یون فوسه

هیژان کمال شاعر کرد

رسول یونان شاعر ارومیه‌ای

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط