کیوت ولی خشن پارت
کیوت ولی خشن پارت ۸
کوک تو ذهنش :
وقتی خدمتکارم قهومو اورد نشستم پشت میزم تا دوربینا رو چک کنم
اول اتاق ا.ت رو دیدم که روی تخت دراز کشیده بود دستاشم بسته بود نمیدونم چیشد ولی بهش نیشخندی زدم و گفتم
کوک : حیف که قراره یه فرشته کوچولو با یه شیطان زندگی کنه
بعد دوربینا رو خاموش کردم گوشیمو از روی میز برداشتمو عکسامونو نگاه کردم
از زبان نویسنده :
در همون حین که کوک داشت عکسارو نگاه میکرد ا.ت سرشو بلند کردو آروم آروم چشماشو باز کرد
ا.ت تو ذهنش :
سرمو از روی تخت بلند کردمو چشمامو باز کردم هنوز خوابم میومد ولی احساس سنگینی روی دستام باعث شد به کل خواب از سرم بپره به دستام نگاه کردم دستام بسته بود یهو ذهنم فلش بک خورد یادم اومد که توی ماشین بودمو چند نفر منو بزور آوردن بیرون تازه به خودم اومده بودم که صدای در اومد
دونفر اومدن تو و میخواستن منو بلند کنن با ترس گفتم
ا.ت : شما کی هستین ؟ با من چیکار دارید ؟ من کجام ؟ اهههه ولم کن
ولی خب بزور بلندم کردن و آوردن بیرون
یکیشون گفت
مرده : از چیزی نترس داریم میبریمت پیش رئیس !
با این حرفش کلی فکر های عجیب غریب به ذهنم خطور کرد مثلا :
رئیس ؟ رئیسشون کیه ؟ با من چیکار داره ؟ نکنه منو دزدیدن که براشون کار کنم ؟
کنار این فکرا یهو جونگکوک به ذهنم اومد که نکنه که اون منو دزدیده باشه ؟ یا نکنه که رئیسشون جونگکوک باشه ؟
تا به خودم اومدم دیدم دم یه در وایسادم
یکی از اونا در زد
مرده : قربان میتونیم بیایم تو ؟
کوک تو ذهنش :
وقتی خدمتکارم قهومو اورد نشستم پشت میزم تا دوربینا رو چک کنم
اول اتاق ا.ت رو دیدم که روی تخت دراز کشیده بود دستاشم بسته بود نمیدونم چیشد ولی بهش نیشخندی زدم و گفتم
کوک : حیف که قراره یه فرشته کوچولو با یه شیطان زندگی کنه
بعد دوربینا رو خاموش کردم گوشیمو از روی میز برداشتمو عکسامونو نگاه کردم
از زبان نویسنده :
در همون حین که کوک داشت عکسارو نگاه میکرد ا.ت سرشو بلند کردو آروم آروم چشماشو باز کرد
ا.ت تو ذهنش :
سرمو از روی تخت بلند کردمو چشمامو باز کردم هنوز خوابم میومد ولی احساس سنگینی روی دستام باعث شد به کل خواب از سرم بپره به دستام نگاه کردم دستام بسته بود یهو ذهنم فلش بک خورد یادم اومد که توی ماشین بودمو چند نفر منو بزور آوردن بیرون تازه به خودم اومده بودم که صدای در اومد
دونفر اومدن تو و میخواستن منو بلند کنن با ترس گفتم
ا.ت : شما کی هستین ؟ با من چیکار دارید ؟ من کجام ؟ اهههه ولم کن
ولی خب بزور بلندم کردن و آوردن بیرون
یکیشون گفت
مرده : از چیزی نترس داریم میبریمت پیش رئیس !
با این حرفش کلی فکر های عجیب غریب به ذهنم خطور کرد مثلا :
رئیس ؟ رئیسشون کیه ؟ با من چیکار داره ؟ نکنه منو دزدیدن که براشون کار کنم ؟
کنار این فکرا یهو جونگکوک به ذهنم اومد که نکنه که اون منو دزدیده باشه ؟ یا نکنه که رئیسشون جونگکوک باشه ؟
تا به خودم اومدم دیدم دم یه در وایسادم
یکی از اونا در زد
مرده : قربان میتونیم بیایم تو ؟
- ۱۰.۲k
- ۲۰ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط