تابستان آتش

در تابستان سال ۱۹۱۴، اروپا به ظاهر در اوج تمدن و شکوه بود. اما زیر این پوستۀ درخشان، قاره‌ای از کینه‌ها، ترس‌ها و آرزوهای انفجاری خوابیده بود. داستان از جایی آغاز شد که کمتر کسی انتظار داشت: در خیابان‌های پرپیچ‌وخم شهر سارایوو.

در یک روز آفتابی، ۲۸ ژوئن، «آرشیدوک فرانتس فردیناند»، ولیعهد امپراتوری پهناور اتریش-مجارستان، به همراه همسرش سوفی، در حال عبور از خیابان بود. آن‌ها نماد قدرت یک امپراتوری فرتوت بودند که بر ملت‌های مختلفی حکومت می‌کرد. اما در میان جمعیت، یک گروه از ملی‌گرایان صرب به نام «دست سیاه» کمین کرده بودند. آنان آرزوی رهایی از چنگال اتریش-مجارستان و تشکیل یک صربستان بزرگ را در سر می‌پروراندند. یکی از این جوانان، «گاوریلو پرینسیپ»، پیش رفت و دو گلوله شلیک کرد. در چند ثانیه، ولیعهد و همسرش جان باختند.

این ترور، جرقه‌ای بود که بر روی یک پودرک انبار افتاد.

اما این پودرک انبار چگونه ساخته شده بود؟

سال‌ها بود که قدرت‌های اروپا در حال ذخیره کردن باروت بودند:

· رقابت و کینه: آلمان، این غول تازه‌نفس صنعتی، با چشمی حسود به امپراتوری بریتانیا، "امپراتوری که خورشید در آن غروب نمی‌کند"، نگاه می‌کرد. ویلهلم دوم، قیصر آلمان، می‌خواست برای کشورش "جایی در زیر آفتاب" به دست آورد و برای این کار به سرعت در حال ساختن ناوگان دریایی قدرتمندی بود تا با بریتانیا رقابت کند. این رقابت، حس بی‌اعتمادی عمیقی ایجاد کرده بود.
· زنجیرهای از پیمان‌ها: برای احساس امنیت، کشورها خود را به زنجیر پیمان‌های نظامی بسته بودند. از یک سو "قدرت‌های مرکز" شامل آلمان و اتریش-مجارستان بودند و از سوی دیگر "متّفقین" شامل روسیه، فرانسه و بریتانیا. این پیمان‌ها مانند ردیفی از دومینو بود؛ اگر یکی می‌افتاد، بقیه نیز به دنبال آن سقوط می‌کردند.
· ولع امپراتوری‌سازی: همه در حال تصاحب سرزمین‌های دورافتاده در آفریقا و آسیا بودند. آلمان احساس می‌کرد سهمش کم است و این موضوع بر آتش رقابت و خشم می‌افزود.
· ملی‌گرایی آتشین: در گوشه‌ای از اروپا، در منطقۀ بالکان، که به "ظرف باروت اروپا" معروف بود، ملی‌گرایی به شدت شعله‌ور بود. صرب‌ها، اسلاوها و دیگر اقوام تحت سلطۀ اتریش-مجارستان، آرزوی استقلال داشتند و هم‌نژادهایشان در روسیه از آنان پشتیبانی می‌کردند.

سقوط دومینوها

اتریش-مجارستان که از ترور ولیعهدش خشمگین بود و از شورش صرب‌ها به ستوه آمده بود، فرصت را برای نابودی صربستان مناسب دید. اما قبل از اقدام، به متحد قدرتمندش، آلمان، نگاه کرد. قیصر ویلهلم دوم به آنان "دست‌چک سفید" داد؛ یعنی قول پشتیبانی بی‌قیدوشرط.

در ۲۳ ژوئیه، اتریش-مجارستان به صربستان اولتیماتومی داد که عمداً غیرقابل قبول بود. صربستان با وجود پذیرش اکثر شرایط، از چند مورد کلانی سر باز زد. این بهانۀ کافی برای جنگ بود.

حالا زنجیرۀ پیمان‌ها به حرکت درآمد:

1. روسیه، که خود را حامی صربستان می‌دانست و نمی‌خواست شاهد نابودی یک متحد اسلاو باشد، دست به بسیج نیروهایش زد.
2. آلمان که متحد اتریش بود و از احاطه شدن توسط روسیه و فرانسه می‌ترسید، از روسیه خواست بسیج را متوقف کند. وقتی روسیه پاسخ نداد، آلمان در ۱ اوت ۱۹۱۴ به روسیه اعلان جنگ داد.
3. طبق "طرح اشلیفن"، آلمان برای جلوگیری از جنگ در دو جبهه،必须先必须先 به سرعت فرانسه را شکست دهد و سپس به روسیه برگردد. برای حمله به فرانسه، می‌بایست از طریق کشور بی‌طرف بلژیک عبور می‌کرد.
4. در ۳ اوت، آلمان به فرانسه اعلان جنگ داد و به بلژیک حمله کرد.
5. این حمله، امپراتوری بریتانیا را وارد جنگ کرد. بریتانیا که متعهد به حفاظت از بی‌طرفی بلژیک بود و از قدرت‌یافتن آلمان در مقابل سواحلش هراس داشت، در ۴ اوت به آلمان اعلان جنگ داد.

در عرض تنها چند هفته، ترور یک آرشیدوک در گوشه‌ای از اروپا، به جنگی جهانی تبدیل شد. ملت‌ها، غرق در غرور ملی و این توهم که جنگ کوتاه و قهرمانانه خواهد بود، با شتاب به سوی پرتگاه می‌دویدند. آنها نمی‌دانستند که این جنگ، چهار سال به طول خواهد انجامید و میلیون‌ها نفر را به کام مرگ خواهد فرستاد و چهرۀ جهان را برای همیشه تغییر خواهد داد.
دیدگاه ها (۰)

شروع یک داستان

🔴 جهت استحضار مسئولین محترم قوه قضائیه🔹سارکوزی ۷۰ ساله رئیس ...

🔻فارین پالیسی: FATF تنها امید برای اجرای واقعی تحریم‌های ساز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط