پلنگ سنگی دروازه های بسته شهرم

پلنگ سنگی دروازه‌ های بسته شهرم
مگو آزاد خواهی شد که من زندانی دهرم

تفاوت‌ های ما بیش از شباهت هاست باور کن
تو تلخی شراب کهنه ای من تلخی زهرم

مرا ای ماهی عاشق رها کن فکر کن من هم
یکی از سنگ های کوچک افتاده در نهرم

کسی را که برنجاند تو را هرگز نمی بخشم
تو با من آشتی کردی ولی من با خودم قهرم

تو آهوی رهای دشت های سبزی اما من
پلنگ سنگی دروازه‌های بسته شهرم




#فاضل_نظری
دیدگاه ها (۸)

کاش.....#بهرنگ_قاسمی

کاش می ﺷﺪﯾﮏ صبح ﮐﺴﯽ زنگ ﺧﺎﻧﻪ ﻫﺎﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺰﻧﺪ ﺑﮕﻮﯾﺪ:ﺑﺎ ﺩﺳﺖ ِ ﭘﺮ...

#حمید_جدیدی

دیوانه نمی گوید دوستت دارم،دیوانه می رود تمام دوست داشتن راب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط