پارت 17
بعد از شام، هوا کمی خنکتر شده بود و نسیم ملایمی از پنجرهی باز اتاق میوزید. بومگیو با یه لیوان چای گرم کنار سوبین نشست و گفت:
بومگیو: حالا که برگشتی، وقتشه یهکم ازت انتقام بگیریم بابت اون همه تمرین سختی که برامون گذاشتی 😏
کای: من موافقم! یه شبگردی میخوایم، بدون برنامه، بدون فشار، فقط خوشگذرونی.
تهیون: و البته با یه شرط... سوبین باید لیدر این شبگردی باشه، ولی فقط برای خنده و شادی.
سوبین: لیدر شادی؟ این یکی رو دوست دارم 😌
یونجون: پس آمادهباشین، چون من یه مسیر عالی برای قدم زدن کنار رود پیدا کردم. هوا هم عالیه، و ما یه شب کامل برای خودمون داریم.
همه با هیجان آماده شدن. لباسهای راحت پوشیدن، چندتا خوراکی و پتو برداشتن، و با خنده و شوخی از خوابگاه بیرون زدن. سوبین وسط جمع راه میرفت، تههیون سمت راستش، یونجون سمت چپ، و بقیه عقبتر، با صدای بلند میخندیدن و شوخی میکردن.
وقتی به کنار رود رسیدن، نور چراغهای خیابون با انعکاس آب ترکیب شده بود و فضا رو جادویی کرده بود. بومگیو یه اسپیکر کوچیک روشن کرد و آهنگهای قدیمی گروه رو پخش کرد. همه روی پتوها نشستن، بعضیها دراز کشیدن، و سوبین وسط جمع، با لبخندی که از ته دل بود، بهشون نگاه میکرد.
تهیون: هیونگ، یادت میاد اولین بار که این آهنگ رو تمرین کردیم، تو انقدر خسته بودی که وسطش خواب رفتی؟
سوبین: آره... ولی شماها انقدر خندیدین که بیدار شدم و فکر کردم اجراست 😅
کای: اون شب رو هیچوقت فراموش نمیکنم. چون فهمیدم حتی وقتی خستهای، باز هم حواست به ماست.
یونجون: و حالا، ما حواسمون به توئه. این شب برای توئه، برای برگشتنت، برای اینکه بدونی همیشه پشتیبانتیم.
سوبین به آسمون نگاه کرد، ستارهها روشن بودن، و اون لحظه حس کرد که همه چیز درست شده. نه فقط بدنش، بلکه دلش، روحش، و اعتمادش به خودش.
سوبین: ممنونم... برای اینکه بهم یاد دادین لیدر بودن فقط به معنی راه بردن نیست، بلکه به معنی همراه بودن هم هست.
اون شب، با صدای خندهها، موسیقی، و گرمای حضور همدیگه، تبدیل شد به یکی از خاطرهانگیزترین شبهای زندگیشون. شبی که نه فقط سوبین، بلکه همهی اعضا، یه بار
بومگیو: حالا که برگشتی، وقتشه یهکم ازت انتقام بگیریم بابت اون همه تمرین سختی که برامون گذاشتی 😏
کای: من موافقم! یه شبگردی میخوایم، بدون برنامه، بدون فشار، فقط خوشگذرونی.
تهیون: و البته با یه شرط... سوبین باید لیدر این شبگردی باشه، ولی فقط برای خنده و شادی.
سوبین: لیدر شادی؟ این یکی رو دوست دارم 😌
یونجون: پس آمادهباشین، چون من یه مسیر عالی برای قدم زدن کنار رود پیدا کردم. هوا هم عالیه، و ما یه شب کامل برای خودمون داریم.
همه با هیجان آماده شدن. لباسهای راحت پوشیدن، چندتا خوراکی و پتو برداشتن، و با خنده و شوخی از خوابگاه بیرون زدن. سوبین وسط جمع راه میرفت، تههیون سمت راستش، یونجون سمت چپ، و بقیه عقبتر، با صدای بلند میخندیدن و شوخی میکردن.
وقتی به کنار رود رسیدن، نور چراغهای خیابون با انعکاس آب ترکیب شده بود و فضا رو جادویی کرده بود. بومگیو یه اسپیکر کوچیک روشن کرد و آهنگهای قدیمی گروه رو پخش کرد. همه روی پتوها نشستن، بعضیها دراز کشیدن، و سوبین وسط جمع، با لبخندی که از ته دل بود، بهشون نگاه میکرد.
تهیون: هیونگ، یادت میاد اولین بار که این آهنگ رو تمرین کردیم، تو انقدر خسته بودی که وسطش خواب رفتی؟
سوبین: آره... ولی شماها انقدر خندیدین که بیدار شدم و فکر کردم اجراست 😅
کای: اون شب رو هیچوقت فراموش نمیکنم. چون فهمیدم حتی وقتی خستهای، باز هم حواست به ماست.
یونجون: و حالا، ما حواسمون به توئه. این شب برای توئه، برای برگشتنت، برای اینکه بدونی همیشه پشتیبانتیم.
سوبین به آسمون نگاه کرد، ستارهها روشن بودن، و اون لحظه حس کرد که همه چیز درست شده. نه فقط بدنش، بلکه دلش، روحش، و اعتمادش به خودش.
سوبین: ممنونم... برای اینکه بهم یاد دادین لیدر بودن فقط به معنی راه بردن نیست، بلکه به معنی همراه بودن هم هست.
اون شب، با صدای خندهها، موسیقی، و گرمای حضور همدیگه، تبدیل شد به یکی از خاطرهانگیزترین شبهای زندگیشون. شبی که نه فقط سوبین، بلکه همهی اعضا، یه بار
- ۳.۶k
- ۱۷ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط