پارت شانزدهم فیک من عاشق دشمنم شدم

پارت شانزدهم فیک من عاشق دشمنم شدم:
+ من یه رازی دارم
- چیه ؟
+ نمیتونم بگم ، فقط در همین حد که نمیتونم با هیچ مرد دیگه ای باشم
- میشه بگی ؟
+ خب قضیه مال وقتیه که خونه پدرم بودم
بابام منو به یه مرد فروخت که حدودا ۴۰ ساله بود و اون منو به خونه برد و مثل خدمتکار بودم براش
و سر این قضیه من از مردا متنفرم شدم
من بخاطر اینکه بتونم از دستش در امان بمونم کار با اسلحه رو یاد گرفتم ولی می‌دونی چیشد ؟
عاشق این کار شدم و همینجوری پیشرفت میکردم رفتم کلاس های رزمی و یه روز یکی از دوستام درمورد مافیایی حرف میزد و می‌گفت به من خیلی میاد
درسته اون شوخی کرد ولی حرفش منو به فکر برد
برای همین تصمیم گرفتم که برم و ببینیم قضیه ی مافیایی چیه
یکم تحقیق کردم و یه کمپانی پیدا کردم ، همین کمپانی خودمون
تصمیم گرفتم که کارم رو شروع کنم ولی باید امتحان میدادم
امتحان رو دادم و یه روز بعدش خبر قبولیم رسید
دوره ها رو به صورت پیشرفته رفتم
و از یه دختر احساسی تبدیل به یه سنگ دل شدم
و از مردا متنفر بودم
وقتی به گوش اون آقاهه رسید دیگه از ترس بهم نزدیک نشد
چند بار به خونه ام حمله کرد ولی خب به خیر گذشت
تهدیدم کرده که به مرده دیگه ای نزدیک نشم
وگرنه بلایی سرم میاره که روزی هزار بار آرزوی مرگ کنم
- خب چرا نمیکشیش
+ چون بهش فروخته شدم ، مثل یه سگ که انگار صاحب داره و اگر چیزیش بده خیلی بد میشه برام
و بابت این قضیه نمی‌خوام زندگیت رو خراب کنم
چون دوست دارم میخوام خوشبخت شی و با آدم مناسب زندگی کنی
و یونی هم که دوست داره
( تق تق )
- اتتتتت
( گلوله خورد به شیشه دقیقا سمت ات )
+ خوبم خورد به کمد
خودشه ، اهمیت از کجا پیدام کرده
- اینجا مخفیه از شهر دوره
اگر یکی لو داده باشه
+ پس یکی از اهالی خونه است
- پس یکی از اهالی خونه است
( با هم گفتن)
- یونی ؟
+ بادیگارد ها ؟
- باغبون؟
+ آشپز ؟
- پاشو بریم پایین
+ باشه
- هی جیمز همه رو جمع کن توی سالن زیرزمین
! چشم آقا
( همه جمع شدن)
- یه اتفاقی افتاده
/ چه اتفاقی ؟
- خفه شو یونی
یکی از اهالی خونه داره جاسوسی می‌کنه و خودتون میدونین جاسوسی و خیانت خط قرمز منه
و خب اگر بگین که کدومتون بودین که هیچی
اگر نه که میدونین چه بلایی سر این جور آدما میارم ؟
/ آقا ، من یه چیزی دیدم
- چی بگو ؟
/ ات ، خانم ات داشتن با تلفن حرف میزدن و جای خونه رو لو میدادن
- یونی ؟
/ بله ؟
- می‌دونی چیه ؟
ات کسیه که بخاطر قضیه خونه توی خطره ، پس این یعنی تو یه دروغگویی
/ چی ؟ نههههه اشتباه فهمیدین
+ اجازه هست ؟ ( اسلحه رو از توی جیبش در میاره )
- توی میخوای بزنی ؟
بزار بعدا باهاش کار داریم
-برین بیرون
! همه بیرون
- پس تو لو دادی ها ؟
( اسلحه رو می‌ذاره روی سرش )
یه شلیک و پوووو اسپلش
دیدگاه ها (۹)

پارت هفدهم فیک من عاشق دشمنم شدم:/ نه لطفا آقا منو نکشین -خب...

تک پارتی تهیونگ ویو ات : چند وقتی بود که تهیونگ بخاطر قضیه م...

پارت پانزدهم فیک من عاشق دشمنم شدم: - باشه ، بیا اینم قهوه ی...

پارت چهاردهم فیک من عاشق دشمنم شدم: - باور نمیکنی که دوست دا...

نام فیک: عشق مخفیPart: 54ویو جیمین*بعد از چند دقیقه نفسش جا ...

و تهیونگ سوار ماشین میشه و اب و مسکن رو بهت میده تهیونگ: بیا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط