نمیدانم در کدام کتابی بود که

نمیدانم در کدام کتابی بود که
خواندم عشق خبر نمیکند،
عاشق که شوی یک روز میبینی
دیوانه‌ی چشم‌هایش شده‌ای!
عاشق که شوی
دست‌هایش را میگیری،
هزار طوفان هم توی دلت غوغا کند رهایشان نمیکنی،
باران که ببارد
دیوانه‌ترین عاشق شهر میشوی
که حتما باید خودت را
به در خانه‌اش برسانی...
در چند صفحه‌ی بعدی همان کتاب
نوشته بود،
تشنه‌ی دیدنش شده بودم،
وای از آن روزی که یک روز نمیدیدمش، تمام غصه‌های دنیا
سهم دلم می‌شدند...
همان وقت‌ها بود که فهمیدم
عاشقش شده‌ام!
در نمی‌دانم کدام کتابی
خیلی چیزها درباره‌ی عشق خوانده بودم،
ولی این حسی که من دارم را
هیچ سطری از کتاب نیاورده بود.
چند وقتیست بدجور دلم
میخواهد برایت بمیرم!
یعنی من هم عاشق شده‌ام؟

#صفا_سلدوزی
#شیک
دیدگاه ها (۵)

من و تو بدهکاریم،به پیاده رو های ولیعصر...به عکس های دو نفره...

دوست داشتنِ توکشف یک قاره است، بی نقشهسفر به آمازون است، بی ...

تو مثل بارون وسط مرداد بودی...وقتی که اومدی اولش بهت زده نگا...

.آرام باش 💟هیچ چیز ارزش این همه دلهره را ندارد....#عکس_نوشته

در من دخترکی پر از شور و نشاط ، تمام روز ، با شادترین موزیک ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط