سایه ات روی همه ی دلتنگی ها نقش بسته عزیز جان

سایه ات روی همه ی دلتنگی ها نقش بسته عزیز جان..
روی کاکتوس ها که بی حواس دست هایم را زخم میکنند...
یا چای هزار جوش شده ی صبحانه..
جا گذاشتن کلید بر در...
پوشیدن دمپایی و برگشتن به خانه که کفش ها در جا کفشی جا مانده اند...
روی نزدن دکمه ی همکف آسانسور...
پایین نیاوردن ترمز دستی...
ساعت ها خیره شدن به کتاب...
خیس شدن چشم هایم...
فراموشی خواب...
روی جا گذاشتن خودم....
دیدگاه ها (۱)

توی زندگی، آدما با خیلیا حرف می‌زنن، اما با همشون درد و دل ن...

گاهی زندگی می‌شه مثه یه خونه‌ی بعد از مهمونی. کثیف و به‌هم‌ر...

اگر بدانم،این آخرین بار است که می‌بینمت.دستت را می‌گیرم، وَ ...

من روی تو حساب کرده بودم؛روی بودنت،ماندنت،پای یک چیزهایی ایس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط