ازت متنفرم اوسامو

ازت متنفرم اوسامو
پارت ۱۳

○○○○○○○○○○○○○○
دازای

دازای: چی؟
جس: فعکردم با اون میای مثل این که اشتباه کردم

فهمیدم اون هنوز نمیدونه نجاتش دادم

دازای:اهمق اون اان درمونگاه و یکی از عضا موازبشه اون صد رو نمیتونی شکست بدین
جس:شانس اورد

بهش اهمیتی ندادم رفتم تو اتاقم خودمو انداختم رو تخت که دایچو اومد تو یه لیوان اب دستش بود

دازای:داداش
دایچو:حالت خوبه؟ خبر چویا رو شنیدم

لیوان رو با تردید داد دستم یکم خوردم مزه خاستی نداشت پس کلشو خوردم فکردم چیزی توشه پس تنها کسی که میتونم بهش اعتماد کنم دایچوست

دایچو:بهتری
دازای:اهوم
دایچو:چو....چویا چی؟
دازای:اکو پیششه
دایچو:خوبه کاری داشتی صدام کن
دازای: باشه

دراز کشیدم که بدنم داغ کرد احتیاج زیادی به چویا داشتم از حالت خودم خارج شده بودم

لیا

دایچو اومد بیرون رفتم سمت در

لیا:دازای چی شد؟
دایچو: د....داخله سبر کن اثر کنه

صبر کردم یکم اثر کنه دیدم صدای عجیبی میاد وارد اتاق رفتم بخاطر سرو صدای مهمونی باعث میشد صدای به بیرون نرسه وقتی رفتم داخل دازای کاملا تحریک شده بود و هوشیار نبود
رفتم خودمو چسبوندم بهش

لیا: عشقم.....
دازای:لیا من واقعا......
○○○○○○○○○○○○
لایک کن صگ💢