از هر لیوانی که آب نوشیدم

از هر لیوانی که آب نوشیدم
طعم لبان تو و پاییزی
که تو در آن به‌جا ماندی به یادم بود
فراموشی پس از فراموشی
اما
چرا طعم لبان تو و پاییزی که تو در آن
گم شدی در خانه مانده بود
ما سرانجام توانستیم
پاییز را از تقویم جدا کنیم
اما
طعم لبان تو بر همه‌ی لیوان‌ها و بشقاب‌ها
حک شده بود
لیوان‌ها و بشقاب‌ها را از خانه بیرون بردم
کنار گندم‌ها دفن کردم
زود به خانه آمدم
تو در آستانه در ایستاده بودی
تو در محاصره‌ی لیوان‌ها و بشقاب‌ها مانده بودی
گیسوان تو سفید
اما لبان تو هنوز جوان بود.
#احمدرضا_احمدی
#ازدواج
دیدگاه ها (۱)

کنار دریاعاشق باشیعاشق تر می شویو اگر دیوانهدیوانه تراین خاص...

مـن از تمـامِ هستـیتنهـا به یـک #تُ قـانعـم...! #ازدواج

باران که بزند دلتنگ خواهی شدباران که بزند به خیابان خواهی رف...

منِ بی توهمان پائیز همیشگی‌ست‌...بهارم میشوی؟ #عارف_محسنی #م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط