part41

ا/ت: تهیونگ
تهیونگ: بیدار شو
ا/ت: ببخشید خوابم برد
تهیونگ: اینجا چیکار میکنی؟
ا/ت: خب معذرت میخوام
تهیونگ: برای چی؟
ا/ت: دیشب منو تهیان خوراکی هاتو خوردیم بعد مامانت گفت صبحونه نخوردی و حتما از خوراکی هات خوردی منم غذا اوردم اینجا بخوری
تهیونگ: بخاطر من اومدی؟
ا/ت: اهمم اگه دوسش نداری مشکلی نیست بهم بگو چی دوست داری برات بخرم
تهیونگ: نه ممنون خودت چیزی خوردی؟
ا/ت: نه
تهیونگ: خب خودت هم بخور
ا/ت: نه من نمیخوام من باید برم
تهیونگ: باشه
بلند شدم خواستم برم احساس میکردم سرم درد گرفت
ا/ت: تهیونگ
تهیونگ: چیزی شده
ا/ت: آب داری؟
تهیونگ: اره بیا چیشد خوبی
ا/ت: من باید بخوابم نمیتونم برم
تهیونگ: خودم میرسونمت
ا/ت: نه اگر نخوابم حالم بد میشه
تهیونگ:چرا مشکلی داری
ا/ت: بخاطر قرص هایی که میخورم باید استراحت کنم نمیتونم برم
تهیونگ: خب باشه استراحت کن
ا/ت: پتو نداری
تهیونگ: ببخشید اینجا هتل نیست
ا/ت: خب کولر خاموش کن سرده
تهیونگ: من گرمم میشه برو ۲طبقه پایین تر تو دفتر بابات بخواب
ا/ت: بابام نمیدونه اومدم ولم کن دیگه میخوام بخوابم هیچی نگو پرده هارو بکش کسی داخل نبینه
چشمامو بستم و خوابیدم

تهیونگ
چند دقیقه بعد
کتمو گذاشتم روی ا/ت رفتم بیرون بیرون
تهیونگ:پدربزرگ گفتید بیایم اینجا چیزی شده
جونسو: تهیونگ
تهیونگ: بله بابا
جونهو: بابا میگه که منشی گفته که یه دختره تو دفترته
تهیونگ: اره هست
جونسو: رابطت باهاش چیه؟
تهیونگ: یعنی چی؟ عمو
جونهو: بله
تهیونگ: ا/تس
جونهو: ا/ت؟ ا/ت اینجا چیکار میکنه
تهیونگ: نمیدونم
پدربزرگ: بگو بیاد اینجا
تهیونگ: گفت که قرص خورده میخواد بخوابه نمیتونه بلند شه
جونهو: برو بیدارش کن همین الان
تهیونگ: چشم
رفتم سمت ا/ت
کنارش نشستم الان من اینو بیدار کنم
تهیونگ: کوچولو کوچولو(باصدای اروم)
چشماشو باز کرد یه نگاهی بهم کرد و یه لبخند بهم زد و بغلم کرد و دوباره خوابید

یک دقیقه بعد
🧠: بیدارش کن
🫀: نه بیدارش نکن
تهیونگ: الان من چیکار کنم
🫀: کسی که دوسش داری تو بغلت خوابه پس بزار بیشتر بمونه
🧠: نههه اینکارو نکن داری سوءاستفاده میکنی و اون ماله تو نیست اگر عموت بفهمه...
تهیونگ: باشه باشه ا/ت ا/ت بلند شوو
ا/ت: بله
تهیونگ: پدربزرگ گفت بیا
بلند شدم خواستم برم دستمو گرفت
ا/ت: کار بدی کردم
تهیونگ: نگران نباش نکردی و اگر هم کرده باشی خانواده ی مهربونی داری چیزی بهت نمیگن
ا/ت: باشه

ا/ت
ا/ت: سلام
جونهو: تو اینجا چیکار میکنی؟
ا/ت:خب.. اومده بودم.. همم حوصلم سر رفته بود
جونسو: اینجا پارکه
تهیونگ: من بهش گفته بودم بیاد
پدربزرگ: کار خوبی کردی اومدی تهیونگ همه ی شرکت رو به ا/ت نشون بده
تهیونگ: چشم

#فیک
#سناریو
دیدگاه ها (۷)

part42

part43

part40

part39

love Between the Tides³⁴شب برگشتم خونه ا/ت: تهیونگ تهیونگ: ت...

love Between the Tides³¹شبتهیونگرفتم بیمارستان تهیونگ: ببخشی...

love Between the Tides³⁷ا/ت: برای دوست دخترت خریدی؟ تهیونگ: ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط