Part3 فیک کوک

#پارت۳
(بعد دستامو شستم و اون پالتو رو انداختم تو ماشین و رفتم خوابیدم)
فردا صبح:
(رفتم وضعیتش رو چک کردم هنوز بی هوش بود ، اومدم از اتاق بیرون برم که پام به یه گوشی خورد.گذاشتمش رو پا تختی اتاقم و رفتم صبحانه خوردم)
(بعد از صبحانه رفتم آماده شم برم سرکار ولی قبلش سرم دستش رو در آوردم با اینکه نه میدونستم کیه و نه میشناختمش ولی خیلی جذاب بود و منم نمیدونم ولی یه حسی از درون بهم میگفت باید نجاتش بدم،خب نگران بودم چون اولین بار بود خودم تنها یکی رو عمل میکردم،دیگه بهش فکر نکردم و رفام سر کار)
تو بیمارستان:
_سلام خانم کیم،امروز خوبید
ا.ت:بله بابت دیروز ممنونم الان کاملا خوب شدم اگه اجازه بدید برم به کارام برسم
_حتما!!!میتونید برید
(رفتم و کارام رو انجام دادم بعد دوازده ساعت کاری شیفتم تموم شد و اومدم برم ولی یادم افتاد از ارشد یه سوالی بپرسم)
ا.ت:ارشد؟؟؟میشه یه سوال بپرسم؟
_بپرس.
ا.ت:اگه یکی تیر بخوره ،بعد درمان چه مدت طول میکشه تا به هوش بیاد؟؟؟
_حدود سه روز . حالا چرا؟؟؟؟
ا.ت:همینطوری^_^ ممنونم خسته نباشید
_همچنین
(اینو گفتم و به سمت خونه حرکت کردم )

این اولین فیکمه حمایت شه پلیز❤💛
دیدگاه ها (۰)

Part4 فیک کوک

Part5فیک کوک

Part2 فیک کوک

فیک کوک #part1

ویو ا،ت صبح از خواب پاشدم رفتم دست و صورتمو شستم کارای لازم ...

تکپارتی از کوک

🖤مافیای من🖤

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط