prt

pãrt : 13
ا.ت : 😂 باشه مرسی

(ویو راوی)
ا.ت و هان تا صبح خوابیدن صبح ا.ت زود تر از هان از خواب بیدار شد وقتی بیدار شد درد شدیدی داشت انگار دلش داشت میترکید از خواب بیدار شد و از خواب بیدار شد رفت کارای روزمرگی رو انجام داد صبحونه درست کرد و هان رو از خواب بیدار کرد
ا.ت : هانی هانیییی
هان : هوم بله جانم "خواب آلود"
ا.ت : اوپا از خواب بیدار شو صبح شده
و هان به سختی از خواب بیدار میشه و به سمت ا.ت میاد و دستاشو میندازه دور کمر ا.ت
ا.ت : آییییییییی نکن کمرم درد میکنه
هان : دلتم درد میکنه؟
ا.ت : به لطف وحشی بازی شما بله
هان میخنده و با هم میرن صبحونه میخورن صبونشون تموم میشه ا.ت وسایلو جمع میکنه که یهو صدای زنگ خونه میاد ا.ت می‌ره درو باز میکنه و میسو رو میبینه
ا.ت : عااا سلام؟
میسو : میدونم از دیدنم خوشحال نشدی میتونم بیام تو؟
ا.ت : عا..عا..ارع بیا تو
و میسو میاد تو و رو مبل میشینه هان و ا.ت هم رو مبل رو به روش میشینن و بعد از یه پذیرایی میسو از خونه میره وقتی میسو از خونه خارج میشه ا.ت میگه
ا.ت : ینی میسو چیکار داشت؟
هان : هرچی بود قسط خوبی نداشت
ا.ت : ولش کاری نمیتونه بکنه
هان : ارع اون در برابر ما هیچی نیس
دیدگاه ها (۱۰)

وقتی تو بار با یه پسره گرم میگیری "فقط در حد صحبت کردن"چان :...

فیک سالگرد ازدواجمون

pãrt : 12ا.ت روی پای هان برعکس میشه و کامل رو به هان میشه و ...

وقتی بچتون میگه ا.ت مال منه چان : خب از اونجایی که تو مال من...

سناریو وقتی دیر میان خونه و تو رو مبل خوابت رفته 😇نامجون : ا...

⁶⁴ا/ت با احساس سنگینی پلک‌هایم به آرامی باز کردم و از خواب ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط