مافیایمرگ
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
#مافیای_مرگ
Port:³⁷
_خوبه بخواب مشکلی پیش اومدو منو بیدار کن من هستم
+باشه
اون شبو با هزار بدبختی گذروندم نمیدونم چرا انقدر حالت تهوع داشتم
........................
صبح با حس سردرد بیدار شدم امروز باید با جونگکوک میرفتیم شرکت خیلی خسته بودم
جونکوک رو بیدار کردم و بلند
شدیم من یه کت و شلوار مشکی پوشیدم و
موهامو ریختم دورم و میکاپ ریزی انجام
دادم و کفشای پاشنه بلندمو پوشیدم
جونگکوک هم خیلی خوشتیپ شده بود و کتش رو با من ست کرده بود که بهش گفتم
+زیاد خوشگل نکن اونجا دختر زیاده
(لبخند کم و خسته)
_اوو تو الان حسودی کردی
+نه نکردم
_چرا کردی
+اصلا اره حسودم
_راستی بهتری
+بد نیستم... بیا بریم دیر میشه
سوار ماشین شدیم و رفتیم سمت شرکت
بر خلاف شوخ طبع بودنم تو شرکت خیلی جدی بودم
بعد از چند مین رسیدیم
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
#مافیای_مرگ
Port:³⁷
_خوبه بخواب مشکلی پیش اومدو منو بیدار کن من هستم
+باشه
اون شبو با هزار بدبختی گذروندم نمیدونم چرا انقدر حالت تهوع داشتم
........................
صبح با حس سردرد بیدار شدم امروز باید با جونگکوک میرفتیم شرکت خیلی خسته بودم
جونکوک رو بیدار کردم و بلند
شدیم من یه کت و شلوار مشکی پوشیدم و
موهامو ریختم دورم و میکاپ ریزی انجام
دادم و کفشای پاشنه بلندمو پوشیدم
جونگکوک هم خیلی خوشتیپ شده بود و کتش رو با من ست کرده بود که بهش گفتم
+زیاد خوشگل نکن اونجا دختر زیاده
(لبخند کم و خسته)
_اوو تو الان حسودی کردی
+نه نکردم
_چرا کردی
+اصلا اره حسودم
_راستی بهتری
+بد نیستم... بیا بریم دیر میشه
سوار ماشین شدیم و رفتیم سمت شرکت
بر خلاف شوخ طبع بودنم تو شرکت خیلی جدی بودم
بعد از چند مین رسیدیم
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
- ۴.۷k
- ۲۷ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط