درخواستی
#درخواستی
Part: ....آخر
از خونه زدی بیرون ....گوشیت رو از تو کیفِت درآوردی و هندزفریت رو بهش وصل کرد و گذاشتی تو گوشِت.....
داشتی برا خودت راه میرفتی و اصلا حواست به دور و اطراف نبود که یهو خوردی به یکی ..سرت رو بالا آوردی و با جونکوک روبه رو شدی!!! ....
جونکوک : سلام ...
متعجب بهش نگا کردی که فهمید هندزفری تو گوشِت بوده و نشنیدی! ...اومد سمتت و یکی شون رو از رو گوشِت برداشت ....
جونکوک: سلام ...
چیزی نگفتی و سری تکون دادی و دوباره هندزفری رو کردی تو گوشِت ....
یکم سرت رو بالا اوردی که متوجه ی ناراحتیش شدی ....با خودت گفتی شاید یکم باهاش سرد رفتار کردم ...
اروم دستش رو گرفتی.....جونکوک برگشت بهت نگاه کرد و بعد نگاش به سمت دستِتون رفت ....و بعد با لبخند به صورتت نگاه کرد و راه افتاد ....دستِت هنوز تو دستش بود و تا مدرسه دست تو دست هم رفتین ....
وارد حیاط مدرسه شدین ...اروم دستت رو از تو دستش کشیدی بیرون و هندزفریت رو دراوردی ....
باهم رفتین سمت کلاس ....وارد کلاس شدین ...رفتی سره میزت و نشستی ...
زنگ دوم:
سرجات نشسته بودی که جینا صدات زد ....اون پشتِت مینشست....برگشتی ....
ات: هوم؟!
از جاش بلند شد و اومد جلوت وایساد ......
جینا: میشه یه لحظه بیای پشت بوم!!!!
ات: پشت بوم؟!
جینا: اره من و بچه های کلاس برات یه مهمونی کوچیک تو پشت بوم گرفتیم و میخوایم بخاطر این مدت ها که اذیتِت کردیم معذرتخواهی کنیم!
ات: هوم ....
همراه جینا رفتی پشت بوم ....اما کسی نبود ....
ات: پس بچه ها کجان ؟!
جینا: اون جلو اَن ...برو دقیقا اون جلو که میز و صندلی های خراب هستن ....
رفتی سمت میز و صندلی های خراب ولی اون جا هم کسی نبود ....
جینا: عه پس کجان ...(داره نقش بازی میکنه )...آها بیا بریم از اینجا حیاط رو نگا کنیم ببینیم کجان ....
Part: ....آخر
از خونه زدی بیرون ....گوشیت رو از تو کیفِت درآوردی و هندزفریت رو بهش وصل کرد و گذاشتی تو گوشِت.....
داشتی برا خودت راه میرفتی و اصلا حواست به دور و اطراف نبود که یهو خوردی به یکی ..سرت رو بالا آوردی و با جونکوک روبه رو شدی!!! ....
جونکوک : سلام ...
متعجب بهش نگا کردی که فهمید هندزفری تو گوشِت بوده و نشنیدی! ...اومد سمتت و یکی شون رو از رو گوشِت برداشت ....
جونکوک: سلام ...
چیزی نگفتی و سری تکون دادی و دوباره هندزفری رو کردی تو گوشِت ....
یکم سرت رو بالا اوردی که متوجه ی ناراحتیش شدی ....با خودت گفتی شاید یکم باهاش سرد رفتار کردم ...
اروم دستش رو گرفتی.....جونکوک برگشت بهت نگاه کرد و بعد نگاش به سمت دستِتون رفت ....و بعد با لبخند به صورتت نگاه کرد و راه افتاد ....دستِت هنوز تو دستش بود و تا مدرسه دست تو دست هم رفتین ....
وارد حیاط مدرسه شدین ...اروم دستت رو از تو دستش کشیدی بیرون و هندزفریت رو دراوردی ....
باهم رفتین سمت کلاس ....وارد کلاس شدین ...رفتی سره میزت و نشستی ...
زنگ دوم:
سرجات نشسته بودی که جینا صدات زد ....اون پشتِت مینشست....برگشتی ....
ات: هوم؟!
از جاش بلند شد و اومد جلوت وایساد ......
جینا: میشه یه لحظه بیای پشت بوم!!!!
ات: پشت بوم؟!
جینا: اره من و بچه های کلاس برات یه مهمونی کوچیک تو پشت بوم گرفتیم و میخوایم بخاطر این مدت ها که اذیتِت کردیم معذرتخواهی کنیم!
ات: هوم ....
همراه جینا رفتی پشت بوم ....اما کسی نبود ....
ات: پس بچه ها کجان ؟!
جینا: اون جلو اَن ...برو دقیقا اون جلو که میز و صندلی های خراب هستن ....
رفتی سمت میز و صندلی های خراب ولی اون جا هم کسی نبود ....
جینا: عه پس کجان ...(داره نقش بازی میکنه )...آها بیا بریم از اینجا حیاط رو نگا کنیم ببینیم کجان ....
- ۲۲.۶k
- ۰۶ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط