به نام خدا

به نام خدا

عشق غریبه

قسمت اول

بالاخره بعد از 12 ساعت که تو هواپیما بودم به فرودگاه سئول رسیدم.هوا خیلی سرد بود. خودمو توی پالتو پیچیدم و شال گردنم رو سفت تر کردم. باید تا خونه ی بهترین دوستم ، اومبی پیاده می رفتم 😣 اما حداقل الان که رسیدم خونه با اومبی کلی خوش میگذروندیم 😊
تو این فکر ها بودم که یهو...

_هوی یارو!مگه کوری! ( ووووووووش چه جیگره 😍 😈 )

_تو به من خوردی دختر! ( چقدر شبیه کیونگسوئه! 😨 😈 )

_اوهو چه رویی هم داره! (چشماشو! 😨 😍 )

_من وقت ندارم با تو بحث کنم خانوم کوچولو! تا بعد ! ( حالا بزار گیرت بیارم 😈 😈 )


حالا می فهمیدم دوستام که بهم میگن "چشات سگ داره👀 " یا "چشات شیطون و ترسناکن " موقعی که به من نگاه می کنن چه حسی دارن!!!شانس اووردم عجله داشت وگرنه بهش میومد حالا حالا ها ولم نکنه 😨
بهتره سریع تر برم تا یه مانستر دیگه پیداش نشده😨

**چند دقیقه بعد در خونه ی اومبی**

_اومبی من اومدم✋

_چه عجب! دیگه داشتم می خوابیدم هاااااا چرا انقدر دیر اومدی دختر؟

_حالا واست تعریف می کنم فعلا یه کیم چی بده بخورم که ناجور گشنمه! 😋

_بیا شکمو 🍱 ... تو هر وقت میترسی گشنه تر میشی بگو ببینم چی شده؟!

_وقتی داشتم میومدم یه پسره محکم بهم خورد...

_خب؟!😈

و بقیه ی داستان رو با تمام جزئیات براش تعریف کردم...

پ.ن: بچه ها نمیتونم قسمت اول رو کامل بنویسم ببخشید
کامنت نزارید بقیه شو نمیزارم!
دیدگاه ها (۱۱)

_ووووووووش پس خیلی شانس اووردی! _باور کن قلبم اومد تو دهنم! ...

ببخشید بچه ها رمان تو این پستم سه بار تکرار شده چون از یاددا...

هر کس کامنت نزاره کی پاپر نیست!!!!!!!!!می خوام یکی از رمان ه...

امتحان عربی داریم 😤 😤 😤

رمان انیمه ای هنوز نه چپتر ۱۱

رمان انیمه ای هنوز نه چپتر ۱۴

You must love me... P6

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط