رمان اوشینوکو ساخت خودم
رمان اوشینوکو ساخت خودم 🤌🤍🤍
پارت ۷:
آکانه اون روز ها غيبت داشت.
فردای اون روز آکانه اومد مدرسه.
آکانه به یوکی گفت: هی یوکی آکوا کجاست؟
یوکی: ام... با دوست دخترش میچرخه.
آکانه: کدوم دوست دختر؟ دوست دخترش منم!
یوکی: اما آکانه شما دوست دختر دوست پسر کاری هم هستین!
تازه اون فقط یه نقش بود!
حالا دوست دخترش کانا هست. مبادا بری باهاش جنگ راه بندازی.
آکانه رفت روبرو آکوا و کانا و گفت: شما چه غلطی میکنین؟؟
آکوا: یعنی چی؟
آکانه: مگه من دوست دخترت نبودم؟
اکوا: ما دوست دختر دوست پسر کاری بودیم.
اکانه: توهم که عین یوکی حرف میزنی! کانا تو چطور جرعت میکنی؟
کانا: کار من نیست آکوا خودش خواست دوست دخترش بشم.
اکانه از اون روز به بعد دیگه اون مدرسه نرفت و مدرسه دیگه ای رفت.
ادامه دارد ... چطوره؟
پارت ۷:
آکانه اون روز ها غيبت داشت.
فردای اون روز آکانه اومد مدرسه.
آکانه به یوکی گفت: هی یوکی آکوا کجاست؟
یوکی: ام... با دوست دخترش میچرخه.
آکانه: کدوم دوست دختر؟ دوست دخترش منم!
یوکی: اما آکانه شما دوست دختر دوست پسر کاری هم هستین!
تازه اون فقط یه نقش بود!
حالا دوست دخترش کانا هست. مبادا بری باهاش جنگ راه بندازی.
آکانه رفت روبرو آکوا و کانا و گفت: شما چه غلطی میکنین؟؟
آکوا: یعنی چی؟
آکانه: مگه من دوست دخترت نبودم؟
اکوا: ما دوست دختر دوست پسر کاری بودیم.
اکانه: توهم که عین یوکی حرف میزنی! کانا تو چطور جرعت میکنی؟
کانا: کار من نیست آکوا خودش خواست دوست دخترش بشم.
اکانه از اون روز به بعد دیگه اون مدرسه نرفت و مدرسه دیگه ای رفت.
ادامه دارد ... چطوره؟
- ۲.۹k
- ۲۹ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط