می توان عاشق بود

می توان عاشق بود
به همین آسانی...
من خودم
چندسالی ست که عاشق هستم
عاشق برگ درخت
عاشق بوی طربناک چمن
عاشق رقص شقایق درباد
عاشق گندم شاد!
آری
میتوان عاشق بود
مردم شهر ولی می گویند
عشق یعنی رخ زیبای نگار!
عشق یعنی خلوتی با یک یار!
یا به قول خواجه،
عشق یعنی لحظه ی بوس و کنار!
من نمی دانم چیست
اینکه این مردم می گویند...
من نه یاری نه نگاری نه کناری دارم...
عشق را اما من،
با تمام دل خودم می فهمم !
.
عــــــشق یعنی رنگ زیبــای انــار ♥
دیدگاه ها (۱)

اینجا زمین است.... رسم بعضی آدم هایش عجیب است! اینجا گم که م...

از عـــشـق هـاے امـروزے داسـتـانے به بــلنـداے شــنگـول و مـ...

پروردگارا داده هایت ، نداده هایت و گرفته هایت را شکر می گو...

زندگیست دیگر! همیشه که همه رنگ‌هایش جور نیست، همه سازهایش ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط