قاتلی در مقابل دیگری / پارت ۳۴

پارت ۳۴





قبرستان سوت و کور بود ، بعد از اتفاقات شب گذشته کسی داخل عمارت نبود .
آقای ثارون با چهره ای زخمی و حالتی خسته روی صندلی شاگردِ یک ماشین قدیمی نشسته بود و از دور به قبرستان نگاه می‌کرد .

بعد از مدتی نامورو سوار ماشین شد و روی صندلی راننده نشست و یک کیسه به آقای ثارون داد و با صدای آرام گفت:
[بیا برات ساندویچ گرفتم]

آقای ثارون کیسه را گرفت و به نامورو خیره شد ، صورت زخمی نامورو زیر یک ماسک پزشکی سیاه و کلاه کپ مشکی مخفی شده بود ، زخم های باز و تکه های پوست کنده شده و‌ چشم کور نامورو برای باقی مردم ترسناک بود و جلب توجه می‌کرد .

نامورو با صدای خسته و آهسته به آقای ثارون گفت:
[هنوز نگفتی ما از چه کسانی فرار کردیم؟]

آقای ثارون به آرامی سرفه کرد و بعد با صدای خش دارش گفت:
[ توضیحش طولانیه صرفا بهت بگم من قاچاقچی اعضای بدن انسانم ، در تمام این شهر خرید و فروش اعضای بدن تحت کنترل منه ، اون اشخاص نقابدار که دیدی هم مثل من قاچاقچی اعضای بدن هستن اما در سطح فراتر از شهر ، اونا چندین منطقه رو کنترل میکنن یه کاسبی به شدت بزرگتر]


نامورو به آرامی سر تکان داد و سکوت کرد .
آقای ثارون به آرامی ادامه داد:
[میتونستی بعد از شطرنج من رو بُکشی ، چرا کمکم کردی فرار کنم؟]


نامورو از زیر ماسک لبخند زد و با صدای بلندتر پاسخ داد:

[(شاه به تنهایی بی خاصیته ، پادشاه زمانی پادشاه خطاب میشه که کسانی رو برای حکومت وجود داشته باشن)]



آقای ثارون خندیدن و گفت:
[حرف خودم رو بهم پس نده]



نامورو ماشین را روشن کرد و با صدای مطمئن و با انگیزه از آقای ثارون پرسید:
[نقشه چیه؟]

آقای ثارون با سرفه ای آرام پاسخ داد:
[من به همه افراد و زیردستام خبر دادم و همگی داخل زیرزمین بیمارستان جمع میشیم برای گرفتن تصمیم نهایی]


نامورو شروع به رانندگی به سمت بیمارستان کرد و با کنجکاوی گفت:
[و بعدش چه اتفاقی ممکنه بیوفته؟]

آقای ثارون به این حرف نامورو لبخند زد و عصای خودش را سمت صندلی نامورو گذاشت و پاسخ داد:
[در نهایت شاه بازی تصمیم آخر رو میگیره]





ادامه دارد.....



#داستان #رمان #متن
دیدگاه ها (۶)

قاتلی در مقابل دیگری / پارت ۳۵

قاتلی در مقابل دیگری / پارت ۳۶

قاتلی در مقابل دیگری / پارت ۳۳

قاتلی در مقابل دیگری / پارت ۳۲

p³²قسمت ۳۲ : صدای دیوارهاویو ا/تمه صبح، روی پایگاه سنگینی می...

# رز _ سیاه PART _ 48 تهیانگ: کنار تختش نشسته بودم و دستشو ت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط