باز کن پنجره ها را که نسیم

باز کن پنجره ها را که نسیم
روز میلاد اقاقی ها را
جشن می گیرد
و بهار
روی هر شاخه کنار هر برگ

شمع روشن کرده است
همه چلچله ها
برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است

و درخت گیلاس
هدیه جشن اقاقی ها را
گل به دامن کرده است
باز کن پنجره ها را ای دوست

هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت
برگ ها پژمردند
تشنگی با جگر خاک چه کرد

هیچ یادت هست
توی
تاریکی شب های بلند
سیلی سرما با تاک چه کرد
با سروسینه گل های سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد

هیچ یادت هست
حالیا معجزه باران را باور کن
و سخاوت را در چشم چمنزار ببین
و محبت را در روح نسیم

که در این کوچه تنگ
با همین تهی دستی
روز میلاد اقاقی ها را
جشن می گیرد
خاک جان یافته است

تو چرا سنگ شدی
تو چرا اینهمه دلتاگ شدی
باز کن پنجره ها را
و بهاران را
باور کن
دیدگاه ها (۱)

"تحویل "بگیر؛سالی که نو میشود و تویی که از نو نیستی!شبیه تُن...

از حکیمی پرسیدند:چرا از کسی که اذیتت می کند انتقام نمی گیری؟...

من دیوانه ای، بیش نیستم!!تو را آن قدر دارم که،جنون هم،پا به ...

من یاد گرفته ام........ وقتی بغض می کنم....... وقتی اشک می ر...

راستی دیشب دوباره مست و تنها بی قرارسر درآوردم از آن کوچه از...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط