چند ساعت بعد

چند ساعت بعد:

بلخره تونستم یه خورده تبشو پایین بیارم
خیلی ناز خوابیده بود عینه یه خرگوش

_امین وارم همه ی شک هایی که بهت دارم درست نباشن،،نمیدونم چرا اما،،لطفن تو اون پسر چشم قرمز نباش جونکوک(بغض و اروم)

ساعت۱۱شب:
روی مبل کنار تخت خوابم برده بود وختی بیدار شدم رفتم یه سوپی براش اماده کردم که وختی بیدار شد بهش بدم خوب شه
وختی دوباره رفتم توی اتاقش دیدم بیدار شده،

_او...بیدار شدی؟
+اهوم
_الان چطوری؟؟بهتری؟
+چرا به سلامتیم انقدر اهمیت میدی؟
_چرا انقدر سوال احمقانه میپرسی
+لطفن....جوابمو بده
_دهنتو باز کن...یه خورده از این سوپ بخور بهتر شی

اروم یه قاشق بهش دادم اما اون فقط به چشمام نگا میکردو نگاشو روم برنمیداشت

+دیگه نمیخورم
_چی..توکه فقط یه قاشق خوردی
+از سوپ بدم میاد
_پس چرا غذاهایی که درست کرده بودمو نخوردی؟
+..........گشتنم نبود
_اگه گشنت نبور چرا گفتی بیام غذا درست کنم(یه خورده بلند)
+یااا چرا داد میزنی
_به هرحال(بلند شدی)
_من دیگه باید برم دیر وخته
+بری؟؟؟؟ولی من هنوز حالم خوب نشده
_توکه خوب به نظر میایی
+چی اگه نصب شبی حالم بد شود؟
_یااا میگی تا نصب شب کنارت بمونم

دستشو گذاشت رو سرشو گفت

+من هنوز خیلیییی تب دارم

دستمو گذاشتم رو سرش

_نچ...خیلی هم نداری
+یااااا تو نمیتونی حسش کنی،،من حالم بده بموننننن

صورتمو نزدیک صورتش کردم،لبمو رو ی پیشونیش گذاشتم بعد چند ثانیه ای عقب رفتم

_تبت خیلی هم بالانیست،،،ولی....کنارت میمونم
+اهم...خوبه حالامن یه خورده استراحت میکنم
_اوکی



پارت ۱۳
دیدگاه ها (۰)

ساعت۳شب(یا همون صبح) :یجی روی مبل خوابیده بوداونم روی تخت (ی...

رفتیم پایین رو جسد ها پارچه گذاشته بودن اما یه دستشون بیرون ...

دوروز بعد:توی اتاقتم عینه روانی ها راه میرفتم و با خودم حرف ...

واقعن چرا من همیشه باید سره شرط بندی ها ببازم🗿🗿🔪اینبار مجبور...

خون آشام عزیز (79)

پارت۸ رز وحشیات...بغضی گلوم رو چنگ زد  اروم اروم اشک میریختم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط