وقتی بابات میفروشتت به مافیای بزرگ و تو مجبور میشی ازدواج

وقتی بابات میفروشتت به مافیای بزرگ و تو مجبور میشی ازدواج کنی ...
پارت دوم
@هب دخترم اون پسر رو که دیدی از این به بعد زنشی اما حواست باشه سرش داد نزنی هر چی گفت بگی چشم شب ها هم همینجا بشینی تا بیاد اهممممم کنه
+چییییی
@اون خودش یه دوست دختر داره به نام آرزو حواست باشه با اون بد حرف نزنی
+چشم اجوما
@با من راحت باش هر چی خواستی بهم بگو راستی ارباب یه خواهر داره به نام آوا اون خیلی دوست دا.....
/وای سلاممممممم
@حلال زاده ای ها
/تو باید زن برادرم باشی من و مثل دوستت بدون
+ممنون شما خیلی مهربونید خواهر
اشکال ندا ه اینجوری صداتون کنم
/راحت باش
شب
-ا.تتتتتت بیا آرزو اومده یه چیزی درست کن بخوره
+من آشپزی بلد نیستم
یهو عصبی نگاه کرد
-ارزو جان بشین تا من بیام
۰باش ددی
آرتا اومد از موهام کشید و منو برد سمت یه اتاق اونجا اتاق شکنجه بود
یهو دیدم به شلاق برداشته و داره منو نیزنه
-هر بار میزنم میشمری فهمیدی(داد)
+بببله
+یک....دو.......سه
نیم ساعت بعد
+صد و نود و نه......دویست آه
و بعد آرتا هسته شد و ولم کرد
-یاعت ۱۰ تیم ساعت دیگشت بلند شو برو اتاقت آماده شو اجوما که بهت گفته
+بله)ضعیف
-خوبه
و رفت منم پاشدم رفتم آماده شدم و رو تخت نشستم
که آرتا اومد تو منو انداخت رو تخت و.......

صبح
با دل درد بدی از خواب بلند شدم سرم به دستم بود آرتا اومد داخل
-خوبی
+مگه برات مهمه
-جواب منو بده
+نه خوب نیستم
-دیشب موقع اهمممم بیهوش شدی دکتر اومد درمانده کرد
فلش بک ویو آرتا
دکتر بهم گفت بدنش ضعیفه و ممکنه بودار نشه اما راستش من دوسش دارم می‌خوام باهاش باشم اما به آرزو هم نیاز دارم تا پولاشو بگیرم
دو ساعت بعد
بالاخره.......
دیدگاه ها (۰)

وقتی بابات میفروشتت به مافیای بزرگ و تو مجبور میشی ازدواج کن...

ارباب من....پارت دوازدهم+معذرت می‌خوام-واسه چی؟+از وقتی اومد...

وقتی بابات میفروشتت به مافیای بزرگ و تو مجبور میشی ازدواج کن...

وقتی خدمت کارش بودی دوست داشت توی یک مهمونی که.....امروز ارب...

گل وحشی منپارت ۶ ویو اتخیلی واقعا درد داشتم که تهیونگ از اتا...

جیمین فیک زندگی پارت ۶۷#

جیمین فیک زندگی پارت ۶۶

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط