نفرت در برابر عشقی که بهت دارم
نفرت در برابر عشقی که بهت دارم
پارت 66
اشک هاش روی گونه اش سرازير شد و ادامه داد
ا،ت : اما نشد امروز دوباره بخاطر اون غرورم شکست چون داشتم عشقش رو باور میکردم
اما اون دیشب با اون دختره بوده خودت که دیدی
سوزونهوا به سمتش اومد و ا،ت رو بغل کرد و سرش روی شونه اش گذاشت
سوزونهوا : میدونم خیلی سختی کشیدی ولی هیچی اونجوری که فکر میکنی نیست
ا،ت ازش جدا شد و سوزونهوا اشک هاش رو پاک کرد و به سمت نیمکتی که اونجا بود رفتن و روی نمیکت نشستن که سوزونهوا روبه ا،ت کرد
سوزونهوا : هیچی اونجوری که فکر میکنی نیست
تو درست به تاریخ اون عکس نگاه نکردی اون گفت دوست دختر سابق جونگکوک و اون عکس ماله شیش ماه پیش بود
ا،ت از حرف سوزونهوا شکه شد و با تعجب بهش نگاه میکرد که سوزونهوا ادامه داد
سوزونهوا : فقد این نیست بارها سعی کردم بهت بگم اما نتونستم
چون فکر میکردم باور نکنی
دوسال پیش وقتی رفتی جونگکوک اومد پیشم و سراغ ترو گرفت منم بخاطر تو هیچی بهش نگفتم و اون همه جا رو دنبالت گشت
محل کارت جایی که زندگی میکردی همه جا رو گشت حتا از همسایه ها پرسید
سوزونهوا نگاهش رو به زمین دوخت ا،ت شونه هاش رو گرفت و با عصبانیت گفت
ا،ت : چرا اینارو زود تر بهم نگفتی چرا جلوم رو نگرفتی تا اون حرفا رو نزنم
سوزونهوا : تو خیلی زود اونجا رو ترک کردی وقتی گوشی رو از دست اون دختره گرفت و به تاریخ عکس نگاه کردم فهمیدم ماله دیشب نیست
میخواستم جلوت رو بگیرم ولی تو رفته بودی
ا،ت از روی نیمکت بلند شد و با دستاش موهاش رو چنگ زد و با کلافگی گفت
ا،ت : تو نمیدونی که من چیکار کردم
سوزونهوا کنارش ایستاد که تهیونگ با عجله به سمتشون اومد و گفت
تهیونگ : جونگکوک با عصبانیت از اینجا رفت خیلی نگرانشم
با سرعت خیلی بالای رانندگی میکرد اگه اتفاقی براش بیوفته چی
ا،ت : میدونی کجا رفته
تهیونگ : نمیدونم به بار های که میرفتیم زنگ زدم اما اونجا نرفته
ا،ت : باید بهش توضیح بدم
سوزونهوا : فکر کنم تو بهتر از همه بدونی الان چه حسی داره پس باید اجازه بدی یکم تنها باشه
تهیونگ : به نظر منم باید اجازه بدی یکم تنها باشه
ا،ت نفس عمیقی کشید و به سمت ماشینش رفت که با صدای سوزونهوا برگشت
سوزونهوا : تو کجا میری
ا،ت روبه تهیونگ کرد
ا،ت : میشه سوزونهوا برسونی خونش
بدون حرفه دیگه سوار ماشینش شد سوزونهوا رویه تهیونگ کرد
سوزونهوا : نباید بریم دنبالشون من خيلی نگرانشون هستم
تهیونگ : نه بهتر تنها باشن
سوزونهوا : من تاحالا هيچ وقت ا،ت رو اين جوری ندیده بودم
تهیونگ : من هیچ وقت جونگکوک رو آنقدر ناراحت ندیده بودم
سوزونهوا همراه با تهیونگ سوار ماشین شدن.......ادامه دارد
شب خوشی رو برای همتون آرزو میکنم
پارت 66
اشک هاش روی گونه اش سرازير شد و ادامه داد
ا،ت : اما نشد امروز دوباره بخاطر اون غرورم شکست چون داشتم عشقش رو باور میکردم
اما اون دیشب با اون دختره بوده خودت که دیدی
سوزونهوا به سمتش اومد و ا،ت رو بغل کرد و سرش روی شونه اش گذاشت
سوزونهوا : میدونم خیلی سختی کشیدی ولی هیچی اونجوری که فکر میکنی نیست
ا،ت ازش جدا شد و سوزونهوا اشک هاش رو پاک کرد و به سمت نیمکتی که اونجا بود رفتن و روی نمیکت نشستن که سوزونهوا روبه ا،ت کرد
سوزونهوا : هیچی اونجوری که فکر میکنی نیست
تو درست به تاریخ اون عکس نگاه نکردی اون گفت دوست دختر سابق جونگکوک و اون عکس ماله شیش ماه پیش بود
ا،ت از حرف سوزونهوا شکه شد و با تعجب بهش نگاه میکرد که سوزونهوا ادامه داد
سوزونهوا : فقد این نیست بارها سعی کردم بهت بگم اما نتونستم
چون فکر میکردم باور نکنی
دوسال پیش وقتی رفتی جونگکوک اومد پیشم و سراغ ترو گرفت منم بخاطر تو هیچی بهش نگفتم و اون همه جا رو دنبالت گشت
محل کارت جایی که زندگی میکردی همه جا رو گشت حتا از همسایه ها پرسید
سوزونهوا نگاهش رو به زمین دوخت ا،ت شونه هاش رو گرفت و با عصبانیت گفت
ا،ت : چرا اینارو زود تر بهم نگفتی چرا جلوم رو نگرفتی تا اون حرفا رو نزنم
سوزونهوا : تو خیلی زود اونجا رو ترک کردی وقتی گوشی رو از دست اون دختره گرفت و به تاریخ عکس نگاه کردم فهمیدم ماله دیشب نیست
میخواستم جلوت رو بگیرم ولی تو رفته بودی
ا،ت از روی نیمکت بلند شد و با دستاش موهاش رو چنگ زد و با کلافگی گفت
ا،ت : تو نمیدونی که من چیکار کردم
سوزونهوا کنارش ایستاد که تهیونگ با عجله به سمتشون اومد و گفت
تهیونگ : جونگکوک با عصبانیت از اینجا رفت خیلی نگرانشم
با سرعت خیلی بالای رانندگی میکرد اگه اتفاقی براش بیوفته چی
ا،ت : میدونی کجا رفته
تهیونگ : نمیدونم به بار های که میرفتیم زنگ زدم اما اونجا نرفته
ا،ت : باید بهش توضیح بدم
سوزونهوا : فکر کنم تو بهتر از همه بدونی الان چه حسی داره پس باید اجازه بدی یکم تنها باشه
تهیونگ : به نظر منم باید اجازه بدی یکم تنها باشه
ا،ت نفس عمیقی کشید و به سمت ماشینش رفت که با صدای سوزونهوا برگشت
سوزونهوا : تو کجا میری
ا،ت روبه تهیونگ کرد
ا،ت : میشه سوزونهوا برسونی خونش
بدون حرفه دیگه سوار ماشینش شد سوزونهوا رویه تهیونگ کرد
سوزونهوا : نباید بریم دنبالشون من خيلی نگرانشون هستم
تهیونگ : نه بهتر تنها باشن
سوزونهوا : من تاحالا هيچ وقت ا،ت رو اين جوری ندیده بودم
تهیونگ : من هیچ وقت جونگکوک رو آنقدر ناراحت ندیده بودم
سوزونهوا همراه با تهیونگ سوار ماشین شدن.......ادامه دارد
شب خوشی رو برای همتون آرزو میکنم
- ۱۵.۹k
- ۰۶ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط