پارت ششم رمان مافیا جئون
پارت ششم رمان مافیا جئون:
-: چی داری میگی ات برد؟
اجوما: بله ارباب بردش
ویو ات
+: ولم کن بزار برم
یوجین: تو دیگه مال منی بیبی کسی هم نجاتت نمیده الانم میخوام مال خودم میکنمت
یوجین اومد سمتم و همینطور هم دکمه های لباسشو باز میکرد
+: نه نه من پریودم نههه
یوجین: مهم نیست
کاملا لخت شد به سمتم اومد و منم لخت کرد بدون هیچ هشداری واردم کرد درد زیادی داشتم از یطرف باکره بودم از طرف دیگه پریود بودم
من راهی نداشتم و فقط ناله میکردم اونم بلند
راند اول تموم دوم تموم سوم که تموم شد از درد زیاد از هوش رفتم.
ویو نویسنده
جونگکوک از اونطرف اعصابش خط خطی بود
نامی: چیزی شده کوک؟
-: یوجین ات و برد
نامی: دختر کیم لی هون؟
-: اره
نامی: ات خونه تو چکار میکرده؟
-: لی هون چند وقت پیش ازم پول ازم گرفته بود بهم ندادش گفت یه ماه فرصت بده منم ات و به عنوان گروگان اوردم
نامی: اها الان یوجین حمله کرد عمارتم ات و دیده اش بردش.
ات:
بعد از چند مین بیدار میشه میبینه تو وان حموم، یهو درد میاد سراغ ات
+: اخخخ من من دیگه دخترونگیمو از دست دادم (گریه شدید)
که یهو دوباره از گریه شدید از هوش رفت.
دو روز بعد
الان دو روزه ات تو عمارت یوجین، یوجین میخواد با ات ازدواج کنه اونم به زور ات نمیخواد با یوجین ازدواح کنه ولی امروز ات و بردن اماده اش کردن ببرنش تالار.
ماشین جلوی در ارایشگاه وا میسه ات از ارایشگاه ببره.
راننده: بانو...
ادامه دارد...
نویسنده: GHP
-: چی داری میگی ات برد؟
اجوما: بله ارباب بردش
ویو ات
+: ولم کن بزار برم
یوجین: تو دیگه مال منی بیبی کسی هم نجاتت نمیده الانم میخوام مال خودم میکنمت
یوجین اومد سمتم و همینطور هم دکمه های لباسشو باز میکرد
+: نه نه من پریودم نههه
یوجین: مهم نیست
کاملا لخت شد به سمتم اومد و منم لخت کرد بدون هیچ هشداری واردم کرد درد زیادی داشتم از یطرف باکره بودم از طرف دیگه پریود بودم
من راهی نداشتم و فقط ناله میکردم اونم بلند
راند اول تموم دوم تموم سوم که تموم شد از درد زیاد از هوش رفتم.
ویو نویسنده
جونگکوک از اونطرف اعصابش خط خطی بود
نامی: چیزی شده کوک؟
-: یوجین ات و برد
نامی: دختر کیم لی هون؟
-: اره
نامی: ات خونه تو چکار میکرده؟
-: لی هون چند وقت پیش ازم پول ازم گرفته بود بهم ندادش گفت یه ماه فرصت بده منم ات و به عنوان گروگان اوردم
نامی: اها الان یوجین حمله کرد عمارتم ات و دیده اش بردش.
ات:
بعد از چند مین بیدار میشه میبینه تو وان حموم، یهو درد میاد سراغ ات
+: اخخخ من من دیگه دخترونگیمو از دست دادم (گریه شدید)
که یهو دوباره از گریه شدید از هوش رفت.
دو روز بعد
الان دو روزه ات تو عمارت یوجین، یوجین میخواد با ات ازدواج کنه اونم به زور ات نمیخواد با یوجین ازدواح کنه ولی امروز ات و بردن اماده اش کردن ببرنش تالار.
ماشین جلوی در ارایشگاه وا میسه ات از ارایشگاه ببره.
راننده: بانو...
ادامه دارد...
نویسنده: GHP
- ۲.۱k
- ۰۶ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط