عینک آفتابی رو چشمم بود
عینک آفتابی رو چشمم بود...
حواسم پرت شد به ساپورت دختره، با صورت رفتم توی بغلش...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
بیچاره تا اومد سرو صدا کنه، گفتم: ببخشید نابینام!
بیچاره بغض کرد، بعد بوسم کرد، دستمو گرفت از خیابون ردم کرد!!!
نخند یاد بگیر...
حواسم پرت شد به ساپورت دختره، با صورت رفتم توی بغلش...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
بیچاره تا اومد سرو صدا کنه، گفتم: ببخشید نابینام!
بیچاره بغض کرد، بعد بوسم کرد، دستمو گرفت از خیابون ردم کرد!!!
نخند یاد بگیر...
- ۱.۲k
- ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط