پیرمردی داشت میمرد به زنش وصیت کرد بعد از من فقط با مش

پیرمردی داشت میمرد، به زنش وصیت کرد : بعد از من فقط با مش رجب ازدواج کن!
زنش گفت : چرا ؟!

گفت : قرمساق چند سال پیش یه خر پیر داشت بهم انداخت، میخوام تلافی کنم ...!!
دیدگاه ها (۲)

‏ابواسحاق هل بده ببینیم زور کی بیشتره

وقتی درو باز کرد باورم نمیشد من کل کره رو دنبال این گشتم ولی...

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۵۴۰نیکول با درد گفت: از لجش گف...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط