عشق رمانتیک من
عشق رمانتیک من
❤😎پارت ۱۶
فلش بک به یکم قبل که هانیل رسید
ویو هانیل
رسیدم عمارت هینا خانوم که دیدم اون پسره تهیونگ بود فکر کنم اونم اینجا بود البته تعجبی نداره رفیق جونکوکه رفتم سمت در ورودی که گفت
تهیونگ: سلام بانو
هانیل: سلام (سرد)
رفتیم داخل که خره مادم پرید بغلم منم بغلش کردمو بعد قر و فرمون میخواستیم بریم اتاق هینا که کوک گفت
کوک: کجا به سلامتی؟
هینا: اتاقم
کوک: قرار بود ۴ تایی پیش هم باشیم
هینا: فعلا ما کار داریم
دست هانیلو گرفتم و رفتیم بالا که هانلیل گفت
هانیل: چرا تهیونگ هم اینجاس و ما قراره ۴ تایی کنار هم باشیم؟
هینا: به قرآن اگه بدونم
که گفت ولش و
هانیل:- راستی من همه چیو برای جی توضیح دادم نگران نباش
هینا: خوبه پس و ۳ روز دیگه خونش دعوتیم
که گفتم
هینا: جانم؟ این روانی نمیذاره من برم بیرون از عمارت که
با حالت غر غرویی گفتم
هینا: هانیلل
هانیل: بعله
هینا: کوک دیشب منو کرد و کلا هروقت بخواد میکنه میشه یه چند وقت پیشم بمونی نتونه کاری کنه
هانیل: عجبا چرا مردا خداوکیلی اینطورین باشه عشقم میمونم
که یکی در زد
هانیل: بیا تو
تهیونگ: تشریف نمیارید پایین؟
هینا: الان میایم و پاشدند رفتند پایین که کوک گفت
کوک: اول یه بازی میکنیم و بعدش میریم فیلم میبینیم
هینا: خدا رحممون کنه
که هممون نشستیم زمین ( راحتن ماهم راحتیم)
هینا کنار جونکوک و بعد تهیونگ و بعد هم هانیل دایره نشسته بودند که جرعت حقیقت بازی کردن افتاد رو هینا و کوک
هینا: جرعت یا حقیقت؟
کوک: جرعت
هینا: امشب نمیتونی بیای تو اتاقم
(مغز کوک: میبینیم کی نمیتونه بیاد حیحی😈)
چرخید رو کوک و هانیل
هانیل: جرعت یا حقیقت؟
کوک: جرعت ( کلا رو فاز جرعتن)
هانیل: باید تا ۳ روز دیگه ممنوعیتت و برداری
کوک: ایی باشهه
چرخید رو کوک و هانیل
کوک: جرعت یا حقیقت؟
هانیل: جرعت (با خونسردی که)
کوک: برای ۳ ساعت برو تو بغل تهیونگ بشین و آها هیچ غری هم نمیزنی
هانیل: باشه (حرصی)
که
ویو هانیل
آخه جونکوک اینم حرف بود زدی رفتم تو بغل تهیونگ نشستم که که میتونستم دیکشو حس کنم خواستم ازش با فاصله بشینم که چسبوندم به خودش
و آخرین نفر شدن کوک و هینا
کوک: جرعت یا حقیقت؟
هینا: جرعت
کوک: امشب تو پیش من میخوابی هانیل پیشه ته
هانیل: یعنی چی عهه
کوک: دیگه دیگه
هینا: عیی خدا نموخوام
که رفتند برای فیلم
اسلاید اول لباس هانیل
اسلاید دو آرایش و موهاش
❤😎پارت ۱۶
فلش بک به یکم قبل که هانیل رسید
ویو هانیل
رسیدم عمارت هینا خانوم که دیدم اون پسره تهیونگ بود فکر کنم اونم اینجا بود البته تعجبی نداره رفیق جونکوکه رفتم سمت در ورودی که گفت
تهیونگ: سلام بانو
هانیل: سلام (سرد)
رفتیم داخل که خره مادم پرید بغلم منم بغلش کردمو بعد قر و فرمون میخواستیم بریم اتاق هینا که کوک گفت
کوک: کجا به سلامتی؟
هینا: اتاقم
کوک: قرار بود ۴ تایی پیش هم باشیم
هینا: فعلا ما کار داریم
دست هانیلو گرفتم و رفتیم بالا که هانلیل گفت
هانیل: چرا تهیونگ هم اینجاس و ما قراره ۴ تایی کنار هم باشیم؟
هینا: به قرآن اگه بدونم
که گفت ولش و
هانیل:- راستی من همه چیو برای جی توضیح دادم نگران نباش
هینا: خوبه پس و ۳ روز دیگه خونش دعوتیم
که گفتم
هینا: جانم؟ این روانی نمیذاره من برم بیرون از عمارت که
با حالت غر غرویی گفتم
هینا: هانیلل
هانیل: بعله
هینا: کوک دیشب منو کرد و کلا هروقت بخواد میکنه میشه یه چند وقت پیشم بمونی نتونه کاری کنه
هانیل: عجبا چرا مردا خداوکیلی اینطورین باشه عشقم میمونم
که یکی در زد
هانیل: بیا تو
تهیونگ: تشریف نمیارید پایین؟
هینا: الان میایم و پاشدند رفتند پایین که کوک گفت
کوک: اول یه بازی میکنیم و بعدش میریم فیلم میبینیم
هینا: خدا رحممون کنه
که هممون نشستیم زمین ( راحتن ماهم راحتیم)
هینا کنار جونکوک و بعد تهیونگ و بعد هم هانیل دایره نشسته بودند که جرعت حقیقت بازی کردن افتاد رو هینا و کوک
هینا: جرعت یا حقیقت؟
کوک: جرعت
هینا: امشب نمیتونی بیای تو اتاقم
(مغز کوک: میبینیم کی نمیتونه بیاد حیحی😈)
چرخید رو کوک و هانیل
هانیل: جرعت یا حقیقت؟
کوک: جرعت ( کلا رو فاز جرعتن)
هانیل: باید تا ۳ روز دیگه ممنوعیتت و برداری
کوک: ایی باشهه
چرخید رو کوک و هانیل
کوک: جرعت یا حقیقت؟
هانیل: جرعت (با خونسردی که)
کوک: برای ۳ ساعت برو تو بغل تهیونگ بشین و آها هیچ غری هم نمیزنی
هانیل: باشه (حرصی)
که
ویو هانیل
آخه جونکوک اینم حرف بود زدی رفتم تو بغل تهیونگ نشستم که که میتونستم دیکشو حس کنم خواستم ازش با فاصله بشینم که چسبوندم به خودش
و آخرین نفر شدن کوک و هینا
کوک: جرعت یا حقیقت؟
هینا: جرعت
کوک: امشب تو پیش من میخوابی هانیل پیشه ته
هانیل: یعنی چی عهه
کوک: دیگه دیگه
هینا: عیی خدا نموخوام
که رفتند برای فیلم
اسلاید اول لباس هانیل
اسلاید دو آرایش و موهاش
- ۸.۱k
- ۲۸ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط