کنکور

کنکور
من درسم را خوب خوانده بودم!!!
آماده برای کنکوری موفق!
همه چیز داشت خوب پیش میرفت! 
از روی برنامه قبلی با تست ادبیات شروع کردم ...
که ای کاش این کار را نمیکردم!
سوال اول آرایه ادبی بود
شعری از هوشنگ ابتهاج....
"بسترم ...صدف خالی یک تنهاییست
و تو چون مروارید
گردن آویز کسان دگری...."
و نتیجه این شعر ....کنکوری با رتبه افتضاح بود...!
اما این فقط یک شعر نیست...
داستان های عمیقی در آن خفته! 
و من ، سر جلسه کنکور ، تمام این داستان ها را به چشم دیدم!
دیدم که اینگونه پریشان شدم!
همه سرگرم تست زدن و دخترکی سرگردان در خیابان ....!
نمیدانم هوشنگ ابتهاج را نبخشم یا مشاور را که گفت با ادبیات شروع کن ...
حتما 100 میزنی!
هیچ کدام فکر این جا را نکرده بودیم که قرار است طراح سوال....
با یک شعر نیم خطی،گذشته را گره بزند به آینده!
فدای سرت ....
دانشگاه آزاد زیاد هم بد نیست!

#نمیدانم
دیدگاه ها (۶)

ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﺁﺧﺮﺵ ﭼﯽ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ...ﻣﺜﻞ ﻫﻤﻪ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﻫﺎﯼ ﻋﺎﻃﻔﯽﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ ...

همین چند روز پیشفکر می کردممی توانم عاشق کسی شبیه تو شوماز ه...

هیچ مردی نمی خواهدعاشق زنی شودکه در سیرک کار می کند از آن زن...

می دانم بانوﻭﻗﺘﯽ ﺩﻟﺖ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩﺟﻠﻮﯼ ﺁﯾﻨﻪ ﻣﯽ ﺍﯾﺴﺘﯽﺭﮊ ﻟﺐﮐﻤﯽ ﻋﻄﺮﻭ.....

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط