برای مرگم ومردنم

برای مرگم ومردنم
سرزمینی می خواهم آرام
پر از شکوفه های بهار
سرشار از آرامش
لبریز از صدای آب وبلبلان
ورقص بره های گریز پا

برای خویش گوری می خواهم
بر بلندای کوهی
که چشم اندازش هر آنچه گفتم باشد

برای زیستن سرزمینی نمی خواهم
ازآن خویش
چرا که من
هرگز نزیسته ام
من کارگربودم
برایم همه جا یکسان است
همه جا برای کارگران یکسان است
در سرزمینی اینچنین برای زیستن
هرگز آرامشی رخ نمی دهد
چرا که دستان خشن آلودشان را
خوشایند هیچ زندگانی نیست

من کارگرم
با جهانی از تاول ووصله ها
وسفره ای خالی از نان


#موسی_افتخاری

@mosaeftekhari
دیدگاه ها (۴)

شعله می کشی در جانمدر زبانمدر مشتمآهای آزادیاماخون میچکد از ...

آخرین پرندگان به پرواز درآمدندتا آزادی میراث گذشتگان باشدگلو...

جهان به اعتبار خنده تو زیباست

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط