زیاده خرده نگیرید به ما دهه پنجاه و شصتی های طفلکی

زیاده خرده نگیرید به ما دهه پنجاه و شصتی های طفلکی
حکایت ما، حکایت آدم هایی ست که از پای سفره های ده دوازده متری ِ
آبگوشت و کله جوش و اشکنه ی ظهر جمعه که چهار گوشه اش غلغله بود از
فامیل نزدیک و آشنای دور، تبعید شدیم به پیتزای سرد و نان سیر بیات سق
زدن ِ تنهایی پای اُپن.
سفره های دلخوشی مان یکی یکی جمع شد بی خبر. خانه هامان تنگ تر شد
هی. آخرین سنگرمان شد مبل تک نفره ی رو به روی تلویزیونی که هیچ خانه
ی سبزی توش نبود.
ما یکباره و ناغافل، خواسته و نا خواسته، خالی شدیم از آدم ها، از هم، از
گذشته، از هنوز.

زیاده خرده نگیرید به ما دهه پنجاه و شصتی های طفلکی. ما "نسل ِگذار" یم.
دیدگاه ها (۱۳)

ببر به خانه‌ی خورشیدمرا که عاشق نورم ...و شورِ تازه به پا کن...

این اعجاز چای ِخانه مادربزرگ چیست ؟عطرش ...طعمش ...چرا بهشتی...

و خدا زن را آفرید...که با روح زنانه اش زنانگی به خرج دهد.به ...

حتما که نباید سفر به آنتالیا و تایلند باشد !یا گشت و گذار تو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط