صبح را بهانه کردم

صبح را بهانه کردم...
تا طلوع کنی در شعرهایم!
ظهر را تو بهانه کن
آفتاب شو...
بسوزان...
این خستگیِ درونِ تنم را !!!
دیدگاه ها (۱)

دوستت دارم بوس بوس

در جواب ابلهان آنقدر خاموش ماندیم که گفتند:حرف حساب جواب ندا...

همیشه..پر از مهربانی میمانم،حتی اگر هیچکسقدر مهربانیم را ندا...

هیچ وقت با تلاش برایِ بد نشون دادن بقیه،خوب به نظر نمیرسی......

دلبرانه . . .

طلوع کن خورشید کمزمین در وهم و خواب آلودگی ستخورشید در قاب چ...

فکر کن اول صبح پنجره رو باز کنی و همچین آسمونیو تو صورتت ببی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط