پارت فیک دوست پسر اجاره ای
پارت 4فیک دوست پسر اجاره ای
((ویو کوک))
سوار ماشینم شدم و راه افتادم کلاب به سونگهون زنگ زدم و گفتم من راه افتادن
مکالمه
کوک:سونگهون من تو راهم دارم میرسم
سونگهون:اوکی جلوی در کلاب منتظرتم
کوک:اوکی
((ویو کوک))
رسیدم دم در کلاب
مکالمه
کوک:سلام سونگهون
سونگهون:سلام کوک چطوری
کوک:خوبم بریم داخل دیر میشه
سونگهون:اوکی بریم راستی بهت گفتم عموت و لیا هم اومدن
کوک:چرا همونجا نگفتی من از لیا خوشم نمیاد
سونگهون:اگه میگفتم نمیومدی
سونگهون:حالا بیخیال بریم تو
((ویو کوک))
رفتیم تو کلاب با سونگهون رفتیم روی یکی از میز ها نشستیم هنوز عموم و لیا نیومده بودن به گارسون گفتم یک ویسگی 100 درصد بیاره سونگهون گفت
سونگهون:کوک خوبی میخوای بمیری
کوک:نگران نباش من از خوردن ویسگی نمیمیرم ولی اخر از دست تو میمیرم
سونگهون:اون جارو عموت و لیا اومدن
پشت سرم رو نگاه کردم اون جونگ((عموی کوک اسمش جونگ هس یادم رفت بگم)) عو*ضی و دختر هر*زش اون جا بودن
((ذهن کوک))
ادم چقدر میتونه هر*زه باشه این چه وضع لباس پوشیدنه
((ویو حال))
جونگ و دخترش اومدن جلو جونگ گفت
مکالمه
جونگ:سلام کوک پسرم خوبی
کوک:خوبم مرسی عمو جان ذهن کوک من پسرت نیستم حرو*زاده
لیا:سلام ددی دلم برات تنگ شده ((لیا میخواست کوک رو بغل کنه کوک لیا رو حل داد
سونگهون:عمو جان بشینید(مضطرب)((سونگهون در گوش کوک گفت))
سونگهون:درست رفتار کن بعدن به همینا نیاز داری
کوک:میخوام صد سال سیاه بهشون نیاز نداشته باشم
لیا ادامه داد.... ادامه در پارت بعد
1:اسلاید اول لباس کوک برای پارتی
۲:اسلاید لیا برای پارتی
شرطا
20لایک
15کامنت
2تا فالوور
((ویو کوک))
سوار ماشینم شدم و راه افتادم کلاب به سونگهون زنگ زدم و گفتم من راه افتادن
مکالمه
کوک:سونگهون من تو راهم دارم میرسم
سونگهون:اوکی جلوی در کلاب منتظرتم
کوک:اوکی
((ویو کوک))
رسیدم دم در کلاب
مکالمه
کوک:سلام سونگهون
سونگهون:سلام کوک چطوری
کوک:خوبم بریم داخل دیر میشه
سونگهون:اوکی بریم راستی بهت گفتم عموت و لیا هم اومدن
کوک:چرا همونجا نگفتی من از لیا خوشم نمیاد
سونگهون:اگه میگفتم نمیومدی
سونگهون:حالا بیخیال بریم تو
((ویو کوک))
رفتیم تو کلاب با سونگهون رفتیم روی یکی از میز ها نشستیم هنوز عموم و لیا نیومده بودن به گارسون گفتم یک ویسگی 100 درصد بیاره سونگهون گفت
سونگهون:کوک خوبی میخوای بمیری
کوک:نگران نباش من از خوردن ویسگی نمیمیرم ولی اخر از دست تو میمیرم
سونگهون:اون جارو عموت و لیا اومدن
پشت سرم رو نگاه کردم اون جونگ((عموی کوک اسمش جونگ هس یادم رفت بگم)) عو*ضی و دختر هر*زش اون جا بودن
((ذهن کوک))
ادم چقدر میتونه هر*زه باشه این چه وضع لباس پوشیدنه
((ویو حال))
جونگ و دخترش اومدن جلو جونگ گفت
مکالمه
جونگ:سلام کوک پسرم خوبی
کوک:خوبم مرسی عمو جان ذهن کوک من پسرت نیستم حرو*زاده
لیا:سلام ددی دلم برات تنگ شده ((لیا میخواست کوک رو بغل کنه کوک لیا رو حل داد
سونگهون:عمو جان بشینید(مضطرب)((سونگهون در گوش کوک گفت))
سونگهون:درست رفتار کن بعدن به همینا نیاز داری
کوک:میخوام صد سال سیاه بهشون نیاز نداشته باشم
لیا ادامه داد.... ادامه در پارت بعد
1:اسلاید اول لباس کوک برای پارتی
۲:اسلاید لیا برای پارتی
شرطا
20لایک
15کامنت
2تا فالوور
- ۱۸۳
- ۱۸ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط