پلک زد و همانند به تخت سفید خیره بود جیمین دست به سینه

پلک زد و همانند به تخت سفید خیره بود .. جیمین دست به سینه به تاج تخت تیکه داد سپس آروم نگاهش کرد : .. باشه خودمم بهش فکر کرده بود ..٫ این تنها دروغی بود که به ذهنم رسید ٫ افکارش را پس زد و محکم گفت : البته که به تصمیمات تو احتارم می‌زارم ولی .. مراقب باش .. مادرم نفهمه نمیخواهم ناراحت بشه اگه از این موضوع پی ببره حتما عصبانی میشه ..
میون‌شی با شنیدن این جمله تند نگاهش کرد سپس با ذوق و چشم های پر از اشکش گفت: واقعان شما این کارو برام می‌کنی
جیمین : البته .. !
میون‌شی با لبخند گفت: پس مثل دو دوست میمونیم آره نه بیشتر
جیمین چشم هایش را ریز کرد و با شنیدن جمله دوست پلک زد چرا ناراحت ای در قلبش موج زد .. تند افکارش را کنار زد و آروم گفت: آره مثل دوست.. نزدیک شد سپس با لبخند مک بینی میون‌شی را آروم کشید پایین : البته فعلا
دیدگاه ها (۱)

☬⁠。⁠)⁩ عشق آغشته به خون (。☬⁠。⁠)⁩(。☬⁠。⁠)⁩پارت ۷۴ (。☬⁠。⁠)⁩میون...

فصل 4 شب دردناک در ۳۰ آذر شروع خواهد شد ( توجه برای کسایی که...

☬⁠。⁠)⁩ عشق آغشته به خون (。☬⁠。⁠)⁩(。☬⁠。⁠)⁩پارت ۷۳ (。☬⁠。⁠)⁩لبا...

زخم کهنه پارت ۲۰ غلتی زد و وقتی شکمش جدا به قار و قور افتاد...

ادامه پلک زد و همانند به تخت سفید خیره بود .. جیمین دست به س...

☬⁠。⁠)⁩ عشق آغشته به خون (。☬⁠。⁠)⁩(。☬⁠。⁠)⁩پارت ۸۶ 。☬⁠。⁠)⁩جان آ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط