فصل عشق خونین

فصل ۲ 《عشق خونین 》
پارت ۷۱


سوی جانگ: چیزی نیست گریه کن تا حالت خوب شه
همین جوری نیم ساعتی گذشت که گریه هایش آرام شده بود و نفس های عميقی کشید و از آغوش سوی جانگ بیرون رفت
ات : برو پیشه همسرت اون حتما منتظرته بازم مزاحمت شدم
از رو زمین بلند شد و سوی جانگ هم بلند شد هر دو سمته در سالن میرفتن
سوی جانگ: اگر اینجوری میگی اونی چرا میگی مزاحمی تو مثل مادرمی
ات : حالا هرچی... شما یه خانواده هستین و این وسط من اضافه هستم
سوی جانگ: اونی .. لطفا اینجوری نگو ..
ات : کافیه دیگه
وارد سالن شد و سمته اتاقش رفت .... سوی جانگ هم با ناراحتی سمته اتاق خودش رفت در را باز کرد و سمته تخت رفت جیا نگران گفت
جیا : چی شده
سوی جانگ: اونی انگار بازم حالش خوب نیست آخرين بار یک سال پیش اینجوری شده بود
جیا : بازم رفته بود پیشه همون درخته
سوی جانگ: آره ولی امروز یه چیزه دیگه‌ای گفت
جیا : چی
سوی جانگ: گفت که من اضافه هستم با بقیه وقت ها فرق داشت حالش
جیا : آره چند روزی همش رفتارش عوض شده وقتی تو میای میره اتاق خودش و اصلا با ما وقت نمیگذرونه
سوی جانگ رو تخت دراز کشید و جیا هم کنارش دراز کشید سوی جانگ شروع به حرف زدن کرد از دوست داشتن به اونی اش میگفت اون مثل علاقه مادرانه رو داشت
صبح روزه بعد سوی جانگ تقی به در زد و وارد شد سمته ات رفت و دید که آروم خواب پتو را کشید روش و کنارش. و تخت نشست موهایش را کنار زد و موهایش را بوس کرد و از رو تخت بلند شد سمته در رفت ... ظهر شد ولی بازم ات خواب بود سوی جانگ به جیا گفته بود که به ات سر بزنه هر دقیقه به ات سر میزد و میدید که خواب بود .. و از اتاق خارج شد هوا تاریک شده بود و هنوزم خواب بود.....
پلک هایش را باز کرد و پتو را از رو خودش انداخت هنوزم سردش میشد رو تخت نشست و کفش هایش را پاش کرد سمته پنچره رفت پرده ها را بالا کشید و پنچره را باز کرد همین که در هایش را باز کرد باد سردی وارد اتاق شد بی جون و بی روح اشک از گوشه چشم هایش بیرون رها شد نم نم برف می‌بارید یعنی دیگه سال نو میشد ... آسمان زیبا شده بود و هوا سرد حیای
دیدگاه ها (۲)

فصل ۲ 《عشق خونین 》پارت ۷۲سوی جانگ با نفس زدن وارد سالن شد شو...

جیمین در فیک (عشق خونین )

فصل ۲ 《عشق خونین 》پارت ۷۰ پنچره را بست پرده ها را هم پایین ک...

فصل ۲ 《 عشق خونین 》پارت ۶۹ات : دین دان عزیزم مامانی رو که اذ...

دوست پسر دمدمی مزاج

گناهکار ) ۵۸ part گوشه لبش رو گزید و یه لباس خواب های ساده م...

رمان عشق و نفرت جنبه ندارید لطفاً نخونیدپارت۸ویو ات : ما رفت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط