گفتم بمان و نماندی



گفتم: «بمان!» و نماندی
رفتی، بالای بام آرزوهای من نشستی
و پایین نیامدی
گفتم نردبان ترانه تنها سه پله دارد
سکوت و صعود و سقوط!
تو صدای مرا نشنیدی
و من هی بالا رفتم، هی افتادم
هی بالا رفتم، هی افتادم
تو می دانستی
که من از تنهایی و تاریکی می ترسم
ولی فتیله فانوس نگاهت را
پایین کشیدی
من بی چراغ دنبال دفترم گشتم
بی چراغ قلمی پیدا کردم
و بی چراغ از تو نوشتم!
نوشتم، نوشتم
#نصرت_رحمانی
دیدگاه ها (۱۴)

‌می‌گویند ستاره‌ای که گاهبالای بام خانه‌ ما می‌آیدروح غمگین ...

شبِ غمِ تو نیز بگذرد ولیدرین میان دلی ز دست می رود ...! #هوش...

‌‌بی روی تو ، درهای جهانم بسته‌ست... #فریدون_مشیری

می دانی تو می دانیکه مراسر ِ باز گفتن کدامین سخن استاز کدامی...

تکپارتی اسمات درخواستی از جیهوپ

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط